part 195

976 220 182
                                    

دستش رو روی سینه اش گرفت همه با نگرانی سمتش دوییدن و صداش زدن اما درد طوری تمام جونشو گرفته بود که حتی نمیتونست جوابشون رو بده انگار اگر دهنش رو باز میکرد بجز صدای فریاد از درد چیزی از زبونش در نمیومد

- متین چی شدی؟
-درد داری؟ کجات درده؟
- قلبشو گرفته؟
- قلبت درد میکنه؟
- متین؟

درست همون وقت سجین با دست پر از کیسه خوراکی برگشت اما با دیدن پسرا که دور متین حلقه زده بود وحشت زده کیسه ها رو رها کرد و سمتشون دویید؟
- چی شده؟

نامجون سریع سمت سجین برگشت و نگران و وحشت زده گفت:
- فکر کنم قلبش درده زنگ بزنیم اورژانس؟
سجین زودتر از بقیه دست و پاش رو جمع کرد:

- اورژانس نمیخواد تو کمپانی دکتر داریم یکی تون بره بگه دکتر بیاد...
متین اما به زحمت از لای دندونایی که بهم میسابید تا داد نزنه گفت:
- نمیخواد من نیستم

تهیونگ گیج پرسید:
- یعنی چی که من نیستم پس منم؟
یونگی که تا الان با نگرانی نشسته بود و از ترس قلبش نامنظم میکوبید زودتر از بقیه متوجه منظور متین شد وجواب داد:
- این درد مبینه

درد قطع شد و متین حتی نگران تر از چند ثانیه قبل که داشت از شدت درد پس می افتاد قلبش رو که حالا دردی نداشت چنگ زد
- بی هوش شد

سرش رو بلند کرد و به بقیه نگاه کرد و دستش رو جلو گرفت:
- دردش رو حس نمیکنم بی هوش شد. یکی تون گوشیشو بم بده

جیمین سریع سمت کوله اش رفت گوشیشو از توی جیب کوله دراورد و سمت متین گرفت. متین با دستای لرزون شماره گیری کرد. گوشی مبین خاموش بود. خواست شماره منیجرش رو بگیره اما یادش افتاد که شماره اش رو فقط توی گوشیش ذخیره کرده بود و حفظ نیست میدونست کاملا بعیده اما بازم پرسید:

- هیچ کدوم تون شماره منیجر چینیش رو ندارید؟
سجین سریع گفت:
- من فقط شماره یونگمین سونبه رو دارم
- زنگ بزن ازش شماره منیجرشو بگیر هیونگ لطفا عجله کنه

سجین حتی درست درک نمیکرد چطور این دو تا برادر بهم مرتبطن که حتی با هم درد میکشن اما باز گوشیش رو دراورد و شماره گرفت
- الو سونبه نیم... سجین هستم منیجر بی تی اس... ممنونم... همچنین... خیلی وقته همدیگه رو ندیدیم... اوه ممنون

متین حوصله اش از این تعارف تیکه پاره کردنا سر رفت چنگ زد و گوشی رو از دست سجین کشید و با نگرانی گفت:
- یونگمین هیونگ لطفا مبین رو پیدا کن یه جا از شدت درد بی هوش شده

یونگمین چند ثانیه مکث کرد و بعد که تازه درک کرد کی پشت خط بوده و چی بهش گفته تن صداش نگران شد:
- متینا تویی؟ یعنی چی که بی هوش شده؟ بازم حسش کردی؟

- بله قلبش خیلی شدید درد میکرد انگار تیر خورده باشه
یونگمین با وجود نگرانی خنده اش گرفت:
- آخه کجا میخواد تیر بخوره؟ الان احتمالا سر فیلمبرداریه با این وجود نگرات نباش من الان زنگ میزنم منیجرش

I'm not okWhere stories live. Discover now