part 135

1K 222 525
                                    

مشت های متین دور آستین لباسش گره شد و آهسته روی زمین سُر خورد سوهو هم آروم همراهش روی زمین خیس نشست الان کم اهمیت ترین چیز براش خیس تر شدن لباسای گرونش بود. آهسته زمزمه کرد:

- کی باهات این کارو کرده متینا؟ بهم بگو پیداشون میکنم و کاری میکنم آرزوی مرگ کنن
مشتاش محکم تر و صداش لرزون تر شد:
- هیونگ پیداشون نکن باشه؟ بذار برن گم شن

سوهو با عصبانیت ناشی از نگرانی گفت:
- شما دو تا برادر چرا اینجوری هستین؟ چرا هر کی هر بلایی سرتون میاره فقط ساکت میمونین که هرکار دلش میخواد بکنه؟

- اگه فقط خودم بودم میکشتم شون اول اونا رو بعدم خودمو اما مبین... نمیتونم سر زندگی مبین ریسک کنم
دل سوهو لرزید مبین چه ربطی به این موضوع داشت! سوالش روی زبونش اومد و جواب متین بیشتر از قبل ترسوندش:
- کار اون دختره بود... ساسانگش... از زندان آزاد شده

دستای سوهو از دور حوله شل شد متین حوله رو کامل دور خودش پیچید و با احتیاط گفت:
- هیونگ بم قول بده اینو مبین نفهمه. اگه یه روز بفهمه که من رو با اون اشتباه گرفتن که این اتفاق واسم افتاده حتما دیوونه میشه

سوال سوهو این بود. تو چجوری دیوونه نشدی؟ هرچند با دیوونگی به نظر فاصله ای نداشت اما چطور میتونست حتی لبه مرز دیوونگی باز هم به فکر مبین باشه؟
متین دوباره آستین سوهو رو کشید و با استرس بیشتری گفت:
- یونگی... اونم نباید بفهمه

کاملا روی زمین خیس نشست و بی جون تکیه به دیوار زد و انگار با خودش حرف بزنه زیر لب گفت:
- وای یونگی اون اگه بفهمه...
باز صدای یونگی توی سرش پیچید: "اونی کثیفه که دلش با یکیه و تنش با یکی دیگه"

صداش حتی از قبل هم بی جون تر شد:
- اون اگه بفهمه... همین الانشم اون قدرا به نظر نمیرسهه که دوسم داره ولی اگه بفهمه...

بینیش از گریه زیاد قرمز بود چشماش همین الانش هم خیس بود اما پس چطور اون یه قطره اشک تنهایی که مظلومانه چکید خیلی بیشتر از همیشه دل سوهو رو شکوند؟

- اگه بفهمه دیگه نگاهمم نمیکنه
یکم ساکت موند و بعد باز با خودش حرف زد:
- باید یه کاری کنم ازم بدش بیاد چون من دیگه لیاقت این که کسی دوسم داشته باشه رو ندارم

با این حرفش سوهو طاقت نیاورد سمتش رفت و خواست بغلش کنه و بهش بگه تو لیاقت بهترینا رو داری تو قهرمان زندگی من و برادرتی اما حرکت یهویی متین بازم نگرانش کرد وقتی سریع خودشو کنار کشید و باز مظلومانه گفت:
- تورو خدا بم دست نزن

نگاه سوهو روی حوله رفت که حالا مثل لباس دور خودش بسته بودش و با دستاش محکم فشارش میداد. سوهو سریع درک کرد اون حوله تا وقتی دست سوهو بود یه محافظ برای این بود که متین مطمئن بشه قرار نیست لمسی صورت بگیره.

I'm not okWhere stories live. Discover now