part 132

989 197 668
                                    

این پارت حاوی اسمات است

دختر انگار سر دنده لج بود به محض شنیدن این کلمه زیپ شلوار متین رو باز کرد و بعد شلوار و باکسر رو هم زمان پایین کشید. متین نگاه پر از تمسخر توی چشمای مردای اطرافش رو دید و نتونست این خفت و خاری رو تحمل کنه

محکم چشماشو بست که اشکش سرازیر نشه و سعی کرد التماس توی صداش پیدا نباشه:
- این کارو نکن خواهش میکنم
دختر خندید با یه اخم مردا رو مجبور کرد پشت بهش وایسن و بعد جلوی پای متین زانو زد و گفت:

- نه موبینا من خواهش میکنم. خواهش میکنم با این حرفا این لحظه قشنگ رو که همیشه منتظرش بودم خراب نکن.
دستش جایی رو که نباید لمس کرد و با حس این تحقیری که نمیتونست در برابرش واکنشی نشون بده اشک آهسته از پشت پلکش فرار کرد و صدای نحس دختر توی گوشش نشست:

- از اون چیزی که همیشه تصورش رو داشتم خیلی بهتری
متین با حس انزجاری که بهش دست داده بود تقریبا نالید تا از دست این دختر نجات پیدا کنه:

- بذار برم قول میدم ازت شکایت نکنم به کسی هم چیزی نگم فقط بذار برم
دختر حتی جوابم نداد جوابش نشستن لبهاش دور حساس ترین قسمت بدن متین بود اما هرچی بیشتر تلاش میکرد کم ترین فایده رو داشت بالاخره از تلاش خسته شد و با یه جیغ نامفهوم که بی حوصله شدنش رو نشون میداد از متین فاصله گرفت.

ناراحتیش متین رو خوشحال کرد و به خنده انداخت از خنده متین بیشتر کفری شد و پا کوبید و جیغ زد:
- به چی میخندی کثافت؟

وقتی جواب میداد هنوز لبخند روی لبش بود تا حرص دختر رو در بیاره هرچند که لبخندش با صورت خیس از اشکش سنخیتی نداشت:

- به اینکه تو یه هرزه ای ولی حتی بلد نیستی یه مرد رو تحریک کنی
دختر هم مثل متین پوزخند زد دست به سینه شد و طعنه امیز گفت:
- شایدم مشکل از من نباشه فکر میکنی تو زندان شایعاتت به گوشم نمیرسید فکر میکنم نشنیدم تو گی هستی

متین بازم به عنوان مبین باهاش بازی کرد:
- پس شایعه هموفبیک بودنمو نشنیدی هنوز... زیاد شایعات رو باور نکن هرزه کوچولوی بی استعداد
دختر با حرص گفت:

- نظرت چیه استعدادامون رو به رخ هم بکشیم اتفاقا منم یکی رو آوردم که تو تحریک کردن تو زیادی با استعداده
و بعد مرد سومی رو صدا زد:
- اوپا من امتحانم رو کردم فکر کنم نوبت تو باشه یه امتحانی کنی

مرد در حال بالا زدن آستینای هودیش با یه لبخند تمسخر آمیز گفت:
- تا حالا یه آیدول نابغه رو به فاک نداده بودم بذار یه امتحانی کنیم ببینیم چجوریه؟

شاید مسخره به نظر میرسید اما با شنیدن این حرف متین خوشحال شد از اینکه به جای مبین خودش گرفتار این مخمصه شده حتی نمیخواست مبین بودن توی همچین شرایطی رو تجربه کنه.

I'm not okWhere stories live. Discover now