خندید و خندیدم خودش رو روی تخت انداخت و گفت:
- یاد روزی افتادم که بخاطر کار نیمه وقت کمردرد گرفته بودی و وقت نمیکردی بخوابی انقدر که بی هوش شدی الان اما انگار اون روزا داره تموم میشهکنارش روی تخت خوابیدم و سرم رو روی شکمش گذاشتم و گفتم:
- هنوز گاهی اون درد رو حس میکنم. حتی اینکه مجبور شدم کمک مبین رو قبول کنم تا بتونم بین درس و کار و کارآموریم تعادل ایجاد کنم هنوزم گاهی روی قلبم سنگینی میکنهدستش لای موهام فرو رفت و در حال بازی با موهام گفت:
- همیشه میگفتی وقتی پولدار شدی پول موبین رو پس میدی الان میخوای با این پول، پول موبین هیونگ رو بدی؟- اوهوم با نصفش پول مبین رو میدم و با نصف دیگه اش یه ماشین میخرم
- چه ماشینی؟قبل از اینکه بتونم جواب بدم درب اتاق باز شد و تهیونگ داخل شد و با دیدن مون بدون اینکه چیزی بههمون بگه صداش رو روی سرش انداخت و هوار زد:
- یونگی هیونگ بیا دوست پسرتو از دوست پسرم دور کن
ریز خندیدم و گفتم:
- حسودیت شد هیونگ؟
کوکی من رو هل داد تا از روی شکمش بلند شم و بعد توضیح داد:- داشتم ازش زبان خارجی یاد میگرفتم تهیونگا
تهیونگ چپ چپ نگاه کرد و گفت:
- از متین مسلط تر نبود تو بخوای ازش یاد بگیری؟کوکی چیزی از اینکه اون زبان فارسی بود نه انگلیسی نگفت و فقط با شیطنت گفت:
- نه بابا مسلطه فقط کلمات درتی رو بلد نیستتن به شیطنتش دادم و برای اذیت کردن تهیونگ با خنده روی تن کوکی که هنوز خوابیده بود خیمه زدم و گفت:
- اوه بیبی درتی میخوای؟ میتونم درتی هاش رو عملی یادت بدمبا صدای بلند خندید و قبل از اینکه بتونم حتی نزدیک صورتش بشم دستی دور کمرم حلقه شد و من رو از کوکی فاصله داد و صدای خش دار یونگی توی گوشم پیچید:
- شما خودت بیبی دیگرانی چطور میتونی یکی دیگه رو بیبی صدا کنی آخه؟
صدای خنده تهکوک باعث شد زورم بگیره و بخوام با تقلا از بغلش بیرون بیام.
من رو که از کوکی فاصله داد رسالتش تمام شد و روی زمین رهام کرد با اخم سمتش برگشتم و با انگشت اشاره تهدیدش کردم و گفتم:- من اصلا هم بیبی تو نیستم فهمیدی
دستم رو گرفت و در حالی که سمت در میکشید گفت:
- آره خب فکر کن نیستیدنبالش رفتم اما باز اصرار کردم:
- نیستم دیگه فکر کردن نداره
- پس چرا بم میگی ددی؟
وارد اتاق خودمون شدیم اما به کل کل کردن باهاش ادامه دادم:- خب چون شوگر ددی فقیر خودمی. تازه خیلیم حسودی
روی تخت نشست دست من رو کشید و روی پاش نشوند و گفت:
- حسود نیستم اما خوشم نمیاد انقدر به بقیه بچسبی
YOU ARE READING
I'm not ok
Fanfictionتصور کنید اگر بنگتن یه عضو هشتم ایرانی داشت اون وقت چقدر همه چیز میتونست متفاوت باشه؟ با ما همراه بشید و داستان دبیو، موفقیت ها و عاشقی متین ایدول ایرانی بنگتن رو شاهد باشید ژانر: فلاف، رومنس، انگست، نیم اسمات کاپل: مگی، ویکوک، نامجین، سوبین برای دو...