part 103

1K 202 178
                                    

ریز ادای منو دراورد و به جای هر جوابی با لجبازی سرعتش رو بیشتر کرد. البته از اونجایی که لنگای من دراز تر از یونگی بود توی این مورد خودش ضرر کرد چون در نهایت اونی که با نفس نفس به تله کابین ها رسید یونگی بود.

برعکس چیزی که یونگی گفته بود اونقدرا هم شلوغ به نظر نمیومد چون بجز ما فقط یه زوج دیگه سوار تله کابین شدن که اونا هم از همون اولش رفتن یه گوشه ای تا به قد قد عاشقانه شون برسن

گوشه مخالف اون زن و مرد به دیوار تله کابین تکیه دادم و به جای نگاه کردن منظره زیر پام به دستای اون زوج که محکم توی دست هم گره شده بود نگاه کرد و بعد نگاهم روی دستای یونگی که توی جیبش فرو کرده بود نشست بی اختیار سوالم از دهانم بیرون پرید:

- یونگیا...
- هووووم؟
نتونستم بپرسم دوسم داری یا نه چون به نظرم سوال زیادی دخترونه ای به نظر میرسید یکم مکث کردم تا به یه سوال مناسب تر که کمتر دخترونه به نظر برسه فکر کنم و دست آخر پرسیدم:

- ما الان چه رابطه ای با هم داریم؟
نگاهش رو از منظره شب زیر پاش گرفت و به من داد و گیج پرسید:
- هان؟
- میگم یعنی خب من میدونم ما دوست و همکاریم ولی خب بجز این چی؟

برعکس من که غیر مستقیم پرسیدم اون زیادی مستقیم جواب داد:
- منظورت اینه که تو دوست پسرمی؟
- هستم؟
- نیستی؟

با اینکه خجالت میکشیدم یه پسر بخواد اینکه من دوست پسرش هستم رو تایید کنه سعی کردم با پررو بازی خجالت کشیدنم رو کاور کنم:
- دارم از تو میپرسم

- خب این کبودی پشت گوشت که میگه هستی. چطور؟
توی چشماش نگاه کردم و با اخم گفتم:
- کبودی پشت گوشم رو ول کن تو خودت چی میگی؟

- معلومه که هستی. چی میخوای بگی؟
خودمم نمیدونستم چی میخوام بگم، یعنی میدونستم اما نمیدونستم چطور میخوام بگم! چطوری دخترا انقدر راحت از پسر مورد علاقه شون میپرسیدن دوسم داری یا نه؟

این سوال پرسیدنش زیادی سخت به نظر میرسید باید همون روز که مست بودم اینم میگفتم
با ایستادن کابین و باز شدن در کلافه جواب دادم:

- هیچی کلا فراموشش کن بیا بریم بیرون
پشت سر زوج دیگه از کابین بیرون زدیم و باز نگاه من خیره به دست زن که برای گرم شدن بیشتر تو جیب مرد فرو رفت موند خب الان من باید دست یونگی رو توی جیبم فرو میکردم یا اینکه یونگی باید این کارو میکرد؟

اصلا شایدم این کار واسه ما زیادی لوس بود اما خب من دلم لوس بازی میخواست.
با ورود به بالای برج بالاخره فهمیدم منظور یونگی از اینکه الان حتی شلوغ تر هم هست چیه

دسته دسته زوج شیرین ایستاده بودن هر کردوم مشغول کاری بودن یکی با تلسکوپ ستاره ها رو میدید یکی بدون تلسکوپ آسمون شب رو نگاه میکرد دیگری قفل میخرید و یکی دیگه در حال نوشتن اسمش و ارزوش روی قفل بود و چند نفر هم در حال قفل کردن قفل های رنگی به نرده ها بودن.

I'm not okWhere stories live. Discover now