part 44

1.3K 242 189
                                    

جیمین و جی هوپ با اینکه صندلی های جلو نشسته بودن ولی سرشون رو برگردونده بودن و به اراجیف من گوش میدادن و میخندیدن:

- هیچی دیگه داییم هم ترسیده بود صفر بشه واسه همین از مدرسه فرار کرد اون موقع تو ایران جنگ بوده پنج دقیقه بعد از فرار داییم مدرسه رو بمبارون میکنن حتی یه دیوار سالم هم نمیمونه چه برسه آدم. دایی منم خبر نداشتته که.

میره خونه رفیقش قایم میشه تا وقتی تایم مدرسه تموم شه از اونور تو خونه شون خبر بمبارون مدرسه میاد و غوغا میشه و همه واسه مراسم ختم جمع میشن و گریه زاری سر تایم تعطیلی دایی من میاد خونه حتی نگاه نمیکنه خونه شلوغه داد میزنه مامان امتحان امروز رو بیست شدم باید برام دوچرخه ای که گفتی بخری

مادربزرگ منم یه نگاه به مردمی که گریه رو قطع کردن یه نگاه به داییم که صحیح و سالمه میندازه از اونجایی که سابقه اش خراب بود میفهمه فرار کرده دمپاییشو پرت میکنه سمتش و بمبارون داییم شروع میشه داییم بیچاره نیم ساعت اول حتی نمیدونسته واسه چی داره کتک میخوره

جی هوپ در حال خندیدن گفت:
- واو پس تو به داییت رفتی که انقدر خنگی
حق به جانب نگاه کردم و پر مدعا گفتم:
- کجا من به این خنگیم آخه؟

جیمین ادای فکر کردن دراورد و گفت:
- بذار فکر کنم انگار یه خاطره مشابه یادم میاد. کی بود تمرین رو پیچونده بود با دوست دخترش بره سرقرار ولی تو بیمارستان به مربی برخورد؟

از رو نرقتم و مثل همیشه با پررو بازی توجیه کردم:
- بابا من رفتم با دختره بهم بزنم بگم کاراموز شدم وقت سر خاروندن ندارم چه میدونستم دقیق تو یه روز و یه ساعت آپاندیس مربیم و دوست دخترم با هم درد میگیره اون از بدشانسیم بود

جیهوپ وقت قهقهه زدن گفت:
- نمردن داییت هم از بدشانسیش بود
از اونجایی که دفاع دیگه ای به ذهنم نمیرسید سمت یونگی که کنارم نشسته بود و برگشتم و به بزرگترم چغلی کردم:

- ددی ببینشون دارن به بیبیت میگن خنگ
یونگی به جای دفاع از من پس گردنی حواله ام کرد و خونسردانه گفت:
- من نگفتم تا وقتی تحمل ددی بودن منو نداری دیگه حق نداری منو ددی صدا کنی؟

با اینکه پس گردنیش حتی یه ذره هم درد نداشت کولی بازی دراوردم و گفتم:
- آخ درد داشت ددی بی رحم، کی بود قبل دبیو گفت اسمم رو میذارم شوگا که متین شوگر ددی صدام کنه بعدشم...

سرم رو نزدیک گوشش بردم و مثلا با صدای آروم اما طوری که اون دو نفر هم بشنون گفتم:
- مگه نگفتم فقط تو تخت حق داری تنبیهم کنی

جیهوپ و جیمین با صدای بلند به خنده افتادن و یونگی در حالی که سرخ شده بود گوشم رو گرفت و کشید و انصافا این یک کارش خیلی درد داشت پس بدون دروغ و کلک آخ آخ کردم که یکهو وسط شوخی و خنده یه حس خیلی بد سراسر وجودم رو گرفت

I'm not okOnde histórias criam vida. Descubra agora