part 156

1.1K 233 515
                                    

پشت سر مبین سوار ون اس ام شد و پرسید:
- کجا میریم؟
- نمیدونم فکر میکنی کجا پیداش کنیم؟
- از بعد از تصادف جایی بجز خوابگاه و کمپانی نمیرفت

مبین رو به منیجرش گفت:
- هیونگ برو خوابگاه بی تی اس با بیشترین سرعت برو هرچی جریمه بشیم من میدم
بعد از گفتن این حرف گوشیش رو درآورد یونگی نگاهی بهش کرد و گفت:
- تو توی کره چکار میکنی؟

مبین نگاهش رو از گوشیش نگرفت و فقط با یه پوزخند جواب داد:
- خیر سرم اومده بودم واسه ضبط کامبک اکسو اما به محض نشستن توی هواپیما حس بدم شروع شد
- چه حس بدی؟

اینبار بهش زیر چشمی نگاه کرد انگار توضیحش براش سخت بود که نفسش رو کلافه فوت کرد و گفت:

- نمیدونم چطوری توضیحش بدم... دیدی وقتی یه چیزی رو خیلی دوست داری ولی مجبوری ازش بگذری نسبت بهش بی حس میشی اما هنوزم حسرتش تو دلت هست. یه حس اونجوری ولی حسرتش انقدر تلخ و شدید بود که حتی منم حسش کردم

ضربان قلب یونگی از حرکت ایستاد یعنی مبین هم به همون چیزی فکر میکرد که یونگی فکر کرد پس برای همین بود که انقدر نگران متین بود که به محض رسیدن با همون ساک و چمدون دنبال متین میگشت

میدونست که سوال بیخودیه اما بازم پرسید:
- بهش زنگ زدی؟
- جواب نمیده
و بلافاصله بعد از گفتن این حرف گوشیش رو سمت یونگی گرفت و پرسید:
- این خوابگاهتونه؟

یونگی گوشی رو از مبین گرفت و بهش نگاه کرد یه لایو از متین بود توی لایو فقط با لبخند به دوربین نگاه میکرد و کامنتا رو میخوند و بعد از یه دقیقه با گفتن دوستون دارم خدافظ لایو رو تموم کرده بود.

چرا حس بدی به این لایو داشت اون کلمه دوستون دارمی که همیشه منتظر شنیدنش بود الان براش شبیه یه کلمه زشت شده بود یه کلمه زشت درست به زشتی یه خداحافظی همیشگی. وحشت زده گفت:

- عین همین جمله رو تو گروه چت به پسرا هم گفت
ترسش حتی به مبین هم سرایت کرد:
- چی؟
موهاش رو کشید و با نگرانی زمزمه کرد:
- وای وای متین شانس بیاری حماقت نکرده باشی وگرنه خودم میکشمت

بعد سرش رو سمت یونگی گرفت و با خشم تشر زد:
- چکارش کردین که انقدر از زندگی سیر شده که بخواد همچین کاری کنه؟ اینجوری مراقبش بودی اینجوری گفتی نگران نباش برو من پیشش هستم؟

یونگی سرشو پایین انداخت نمیدونست چطور باید توضیح بده یا اصلا چی رو توضیح بده اگر بلایی سر متین میومد حتی خودشم نمیتونست خودش رو ببخشه واقعا چی شده بود که متین همیشه شادش به درجه ای رسیده بود که حتی بخواد فکر همچین اشتباهی به مغزش خطور کنه؟

یه زمانی شادی این بچه باعث خوشحالی همشون میشد حالا اما... خودکشی؟ واقعا براش یه آهنگ با مضمون خودکشی فرستاده بود؟ آدم دین داری نبود اما دعا میکرد این فقط یه شوخی از طرف متین برای جلب توجهش باشه که اگر اینطور بود قول میداد برای بقیه عمرش همه توجه های دنیا رو به متین بکنه فقط دیگه حتی اسمی از این واژه نحس نبره.

I'm not okWhere stories live. Discover now