part 84

1.2K 219 252
                                    

متین بی ربط به حرف یونگی پیاز داغش رو زیاد کرد:
- لعنتی این اژدها بود یا شمشیر چرا انقدر درد داره؟
مشت یونگی توی بازوی متین نشست:
- بهت گفتم بهش نگو اژدها

متین شیطنت امیز چشمک زد و با حرفش از قصد یونگی رو خجالت داد:
- الان دیگه مال منه هرچی بخوام صداش میکنم

یونگی لبهاشو بهم فشار داد که ذوق زدگیش از این حرف رو بروز نده و بعد در حال بلند شدن از روی تخت گفت:
- پاشو جای مسخره بازی برو دوش بگیر باید بریم

- نمیتونم که
- چرا؟
- بخاطر اینکه دیشب اژدها جان آتیشش رو توی مرکز فرهنگی هنری فوت کرده و همه جا رو به اتیش کشیده الان نمیتونم پاشم باید مثل پرنسا بغلم کنی ببریم توی وان

یونگی باز گیج شد:
- مرکز فرهنگی هنری کجاست دیگه؟ ما تمام شب توی هتل...
یهو انگار ذهنش جرقه زده باشه چشماش گرد شد و متعجب پرسید:
- تو روی باسنتم اسم گذاشتی؟

متین انگار عادی ترین کار ممکن صدا زدن باسنش با عنوان یه مرکز فرهنگی هنری باشه شونه بالا انداخت و گفت:
- من رو همه چیز اسم میذارم یونگیا حتی خودتم اسم داری "ددی"

تیرش به سنگ خورد و یونگی به ددی گفتنش پیله نکرد و در عوض پرسید:
- حالا چرا مرکز فرهنگی هنری؟
- خب چون دیشب توش یه کارفرهنگی انجام شد و اینکه قبول نداری باسن من یا اثر هنریه؟

یونگی عمیق آه کشید. خب اینجور نبود‌ که قبول نداشته باشه اون باسن واقعا یه اثر هنری تراشیده شده ست اما میدونست قراره برای باقی عمرش از دست حرف ها و شیطنتای این پسر پیر بشه.

باقی عمرش؟ جدا اون میتونست خودش رو برای باقی عمرش کنار متین تصور کنه؟ البته که میتونست الان دیگه حتی هیچ مانعی هم وجود نداشت. متین دیگه تمام کمال مال خودش بود

صدای نق زدن متین اون رو  از افکار خوشش بیرون کشید:
- کجا داری میری؟ بیا منو بغل کن  ببرم توی وان. مگه خودت نگفتی مسئولیت کارت رو قبول میکنی؟

یونگی متعجب سمتش برگشت و گفت:
- الان جدی ای؟
- من بات شوخی دارم آخه؟
خب جواب یونگی "آره هر روز و هر ثانیه" بود اما به جای این جمله گفت:
- خب پاشو برو حموم این بچه بازیا چیه؟

متین لباشو جمع کرد و وقتی دید حرفش خریداری نداره به روش همیشگیش یعنی کولی بازی رو اورد:

- مگه نگفتی مسئولیت کارتو قبول میکنی؟ حتی نمیتونی منو تا وان ببری؟ تو که نمیتونستی مسئولیت قبول کنی بیخود کردی با اون اژدها فکستنی زپرتیت که کنترل اتیش خودشم نداره مرکز فرهنگی هنری منو به اتیش کشوندی؟ اخ مرکز فرهنگی هنری عزیزم حق تو واقعا این نبود. حق تو این نیست حتی تا حمام هم بغلت نکنن. واقعا متاسفم‌ که تو انتخاب اژدها دقت به خرج ندادم.

I'm not okWhere stories live. Discover now