part 35

1.3K 240 246
                                    

اخ جون تنبیه، واژه ای که من رو به فنا داد و باعث تولد کاپل شوم مگی شد. فقط کافیه به این سوال درست جواب بدم تا بتونم بعد از پخش این برنامه زیر توییت فنا توییت بزنم نظرتون درباره سوبین چیه و اون وقت بینگو باید تولد کاپل سوبین رو جشن بگیریم.

با لبخند ملیح جواب دادم:
- از اونجایی که من کل روز نقش جفتمون رو بازی میکردم بابام هیچ وقت نفهمید اون پولا چی شد و هنوزم فکر میکنه شاید تو راه بانک تا خونه از جیبش افتاده پس هیونگ...

دستم رو حالت تعارف زدن مبین برای تنبیه سمتش گرفتم و با یه لبخند شیطانی تر ادامه دادم:
- لطفا راحت باش هر چقدر میخوای میتونی تنبیهش کنی.

سوهو با حرص بلند شد و یه مشت کوچک به کله مبین که جلوش نشسته بود زد. هر چند که این تنبیه مورد نظر من نبود اما گفتم:

- یکم برای خرج کردن حقوق یک ماه تو دوازده ساعت کم بود ولی اشکال نداره هیونگ نیم میتونی بعدا تو خوابگاه تنبیهش کنی. برگردیم سر سوال کسی جواب دیگه ای نداره؟

سوگون هیونگ دست بلند کرد:
- جواب. از اونجایی که بعدش از خونه فرار کرده پس احتمالا قبلش با پدر و مادرت دعواش شده پس اینجوری بوده که با والدینتون دعوا کرده و وقتی دیده به خواسته اش نمیرسه از خونه بیرون زده و تو مجبور شدی کل روز نقش هر دوتون رو بازی کنی.

هرچند که زود به جواب رسیده بودیم و نشد این وسط یکم بیشتر آبروی مبین رو ببرم اما بازم با ذوق و خباثت گفتم:
- درسته. بخوام کامل ترش کنم اینجوری بود که مبین برای اولین بار عاشق شده بود و میخواست ازدواج کنه اما بابام بهش اجازه ازدواج نداد و اینطوری بود که از خونه فرار کرد.

جانگ هون متعجب پرسید:
- هشت سالگی عاشق شدی و میخواستی ازدواج کنی؟
مبین که حالا دیگه کاملا پیدا بود داره حرص میخوره نفس عمیقی کشید و زیر لبی جواب داد:

- عاشق مامانم شده بدم.
سوگون انگار درست نشنیده گفت:
- ها؟
مبین بلند تر گفت:

- خب هشت سالم بود بچه ها هم تو اون سن فرق عشق و ازدواج رو نمیدونن فقط یه چیزی تو فیلما دیده بودم عاشق هرکی باشی باید باهاش ازدواج کنی واسه همین وقتی بعد  از اینکه مامانم برام دوچرخه خرید عاشقش شدم به بابام گفتم بابا لطفا زنت رو طلاق بده چون من میخوام باش ازدواج کنم.

برادرا همه با هم با چشمای قلبی کیوت رو کشیدن و مبین ادامه جریان رو گفت:
- بابام اول فکر کرد شوخی میکنم خندید ولی وقتی دید چقدر تو احساسم ثابت قدمم بهم گفت اجازه نداری با مامانت ازدواج کنی و منم عصبی شدم از خونه زدم بیرون

با تموم شدن سوال من از اونجایی که سوهو قبل از مبین سوالش رو پرسیده بود این بخش هم تموم شد سوگون از جاش بلند شد و قبل از تموم کردن این بخش برنامه گفت:

I'm not okWhere stories live. Discover now