part 66

1.2K 239 372
                                    

بخاطر مسافت طولانی پرواز وقتی به آمریکا رسیدیم انقدر خسته و کوفته بودم که فقط دلم میخواست به هتل برسیم و بخوابم اما منیجر هیونگ با گفتن اینکه یه سری مشکلات توی پاسپورتش داره و باید برای پیگیریش جایی بره کاملا متوجهم کرد که کور خوندم.

منیجر با گفتن اینکه از ماشین پیاده نشید پیاده شد و رفت. سرم رو روی شونه هوسوک گذاشتم و گفتم:
- من خستمه هیونگ
هوسوک موهام رو نوازش کرد و به شوخی گفت:

- بخواب مینایا هوسوک اوپا اینجاست
بخاطر اینکه برای برنامه های اینده توی ون دوربین نصب شده بود زیر لبی و کنار گوشش گفتم که به گوش دوربین نرسه:
- اوپا اگه تمایل داری جوری اون کرم خاکیتو گره نزنم که تبدیل به اونی بشی دیگه مینا و تینا صدام نکن

هوسوک با صدای بلند خندید و گفت:
- تو تا آخر عمرت مینای منی و من تا آخر عمرت اولین دوست پسرتم

خواستم بخاطر این حرفش مشتی حواله بازوش کنم اما درست همون لحظه یکهو در ماشین باز شد و سه نفر سیاه پوست غول تشن یکهو وارد شدن و با صدای بلند و کلمات انگلیسی شروع به تهدید کردن و با اینکه حرفاشون رو نمیفهمیدم اما اینو سریع فهمیدم که این شرایط عادی نیست و این کاملا شبیه آدم ربایی و برای همین فیلم ربوده شدن مبین جلوی چشمم زنده شد و از ترس توی خودم جمع شدم.

یکی از مرد ها پشت فرمون ون نشست و دو نفر دیگه یکی جفت هوسوک و یکی کنار کوکی نشست که مبادا سمت در بریم و فرار کنیم هوسوک از این همه نزدیکی به ادم ربا ها وحشت زده به من چسبید و من با اینکه خودم از ترس روی پام بند نبودم اما با دیدن حال بد هوسوک صورت مبین جلوی چشمم اومد و از جام بلند و با اخم گفتم:

- جای من بشین
مرد با صدای بلند داد زد:
- سیت داون
هوسوک رو پشتم فرستادم و به جاش نشستم و رو به مرد با اخمای در هم گفتم:

- هوی هد می اسکریم نزنا تینک کردی می اسکریم زدن نو اندرستند
نامجون از پشت سر به کره ای گفت:
- ماتینا بشین عصبی شون نکن

در واقع خودمم طوری از نگاه طرف ترسیدم که قصد داشتم خفه شم و دیگه بش پیله نکنم. سمت هوسوک برگشتم و وقتی دیدم چطور نگاهش ترسیده به مرد کنار منه بغلش کردم و سرش رو توی آغوشم پنهان کردم که نبینه هرچند این بهانه بود و فقط میخواستم به بهانه ای غیر از ترسیدن از مرد کنارم فاصله بگیرم.

یعنی ممکن بود پیدامون کنن؟ برای جریان مبین چون دزدیده شدنش در ملع عام بود همه خیلی سریع فهمیدن و دنبالش گشتن و با وجود دوربین های امنیتی زیادی که توی کره بود خیلی سریع و راحت ماشین و مسیر ترددش رو پیدا کردن

اما اینجا توی یه خیابون خلوت توی یه کشور غریب که امنیت چندانی هم نداشت حتی ممکن بود تا ساعت ها کسی از گم شدن ما با خبر نشه.
کمی بعد ماشین جایی توقف کرد و مردها دستور پیاده شدن دادن

I'm not okWhere stories live. Discover now