part 182

929 233 262
                                    

متین با تمام سرعتش دنبال بدلی که به جای ژان گذاشته بودن میدویید و دوربین هوایی و زمینی هم دنبالشون بود موقع رسیدن به راه پله کارگردان کات داد قرار بود توی راه پله یه دوربین از جلو و یکی از عقب دنبالشون باشه بعد از تموم شدن فیلمبرداری راه پله باز کات خورد و اینبار فیلمبرداری روی پشت بام بود.

متین از این پشت بوم خوشش نمیومد در واقع از هیچ پشت بومی خوشش نمیومد آدمی که یه روزی همه میگفتن روی پشت بوم کراش داره حالا از همه پشت بوم های جهان فراری بود برای اروم کردن خودش بیشتر به مبین که داشت ژان رو اذیت میکرد نزدیک شد و به حرکاتش نگاه کرد

یه پایه دوربین کوتاه برداشته بود و داشت با دهنش ادای ریتم آهنگ آنتیمید رو درمیاورد در حالی که هنوزم پایه سیاه به جای فلوت کنار لبش بود نگاهش سمت متین برگشت و پرسید:
- سگ دو زدنات تموم شد؟

متین اخم کرد و خیلی جدی با دو گام جلو رفت آستین مبین رو گرفت و کشید و خیره تو چشماش خیلی جدی پرسید:
- این آهنگ رو از کجا یاد گرفتی؟

ارش و مبین که با دیدن جدی بودن متین ترسیده بودن و نگاه میکردن با حرف متین زیر خنده زدن و بعد آرش خیلی سریع حرفش رو برای اون دو نفر هم ترجمه کرد و ژان به محض شنیدنش بلند داد زد:

- یا شما دو قلوها... خدایا یکی ازشون کم بود شدن دوتا
حتی استف های تیم تولید هم که اون نزدیک ایستاده بودن داشتن میخندیدن و درست همون موقع کارگردان باز متین رو صدا زد باید صحنه پریدن از سقف رو فیلمبرداری میکرد. یجورایی ترسیده بود.

دیروز موقع تمرین هیچ مشکلی برای پریدن نداشت اما الان بخاطر دیدن این پشت بوم کوفتی  ترس به دلش افتاده بود و احتمالا مبین هم این ترس رو حس کرد که دست از شیطنت هاش برداشت و کنار کارگردان ایستاد و قبل از اکشن دادنش برای دلگرمی گفت:

- تو توی این کار بهترینی هیونگ
متین خنده اش رو خورد و زیر لبی جوابش رو داد:
- زهر مار و هیونگ

با صدای اکشن کارگردان، متین و بدل کار شروع به دوییدن کردن کارگردان خیره به مانیتور از دستیارش پرسید:
- محض احتیاط تشک امنیتی رو پایین ساختمون باد کردین؟

دستیار با تته پته جواب داد:
-اما... قربان... چیزه... نگفته... آخه شما... نگفته بودید.
مبین وحشت زده سمت دستیار برگشت و پرسید:
- چی؟ یعنی اینم باید بهت بگن؟ اگه بیفته چی؟

و بی توجه به اینکه هنوز کات نخورده بلند داد زد:
- متین

اما حتی فرصت نکرد اسمش رو کامل صدا بزنه متین با صدا زده شدنش حتی بیشتر از قبل هول کرد و بعد از پریدن پاش لبه پشت بوم دوم لیز خورد و برعکس سمت زمین سقوط کرد.

مبین بلند فریاد زد و با عجله خودش رو به لبه پشت بوم رسوند و با دیدن متین که دستش رو به نرده راه پله اضطراری طبقه آخر قفل کرده بود بدون اینکه به خودش فرصت نفس راحت کشیدن بده فقط یه خداروشکر گفت و بلند داد زد:
- زود باشید یه پله براش بیارید یکی یه غلطی کنه

I'm not okWhere stories live. Discover now