part 192

888 222 435
                                    

فلش رو توی دستش گرفت و آروم تکون داد. باید نابودش میکرد چرا هنوزم نکرده بود؟ صدای لعنتی اون آشغال از گوشش بیرون نمیرفت "میتونی فیلمی که بهت دادم رو نگاه کنی صدای ناله های از سر لذتش کل فیلم رو برداشته" یه آشغال عوضی ترم توی سرش شروع به سوسه اومدن کرده بود

- چرا متین نمیخواد فیلم رو ببینی؟ چرا هیچ وقت هیچی بهت نگفت چرا انقدر اصرار داره ازت پنهانش کنه؟ نکنه...

دلش میخواست سرش رو توی دیوار بکوبه ادعا میکرد عاشق متینه اما هنوزم سر کوچکترین چیزی بهش شک میکرد حالش از نوع عاشق بودنش بهم میخورد اما لعنتی نمیتونست از فکرش بیرون بیاد

پس بدون فکر فقط از جا بلند شد لپ تاپ رو برداشت و روی تخت گذاشت و بازش کرد و قبل از اینکه پشیمون بشه فلش رو بهش وصل کرد و فیلم رو پلی کرد

صدای ناله! تنها چیزی که میشنید صدای گریه های متین بود دستاش روی لبه های مانیتور لپ تاپ محکم قفل شد دلش میخواست دستش رو از داخل مانیتور رد کنه و گردن اون یارو رو توی دستش بگیره و بشکنه

باید بیشتر میزدش باید زجر کشش میکرد اصلا باید میکشتش
گفته بود یه پورن استار حرفه ایه؟ لعنتی مگه نمیشنید میگفت بدم میاد؟ نمیدونست روح این بچه شکننده ست؟

برای همین بود که هفت ماه گذشته بود و متین حتی یکم هم بهتر نشده بود اونا این بچه رو کاملا کشته بودن طوری عصبی شده بود که حتی نفهمید چطوری مانیتور توی دستاش به دو تکه تقسیم شده و بعد هر تکه رو به نوبت به دیوار کوبید

بازم اروم نشد بالشت پشت سرش رو سمتی پرت کرد و بعد از تخت پایین پرید و میز کنار تخت و هرچیزی که روش بود رو با هم یه گوشه پرت کرد. متین چطوری میتونست انقدر اروم باشه که هر بار فقط گوشی رو میشکوند؟

چطوری این پسر انقدر صبرش زیاد بود؟ یونگی نمیتونست. یونگی حتی نمیتونست یه ثانیه به جاش باشه حتی الان هم که یه اتاق بهم ریخته جلوش بود هنوز اروم نشده بود خواست سمت کمد حمله کنه که همون وقت در باز شد و یونگی با دیدن متین توی آستانه در یهو سر جاش خشک شد.

آروم صداش زد. متین با چشمای خیس و قرمز کوتاه نگاهش کرد وارد اتاق شد اطراف رو نگاه کرد و بعد با دیدن مانیتور خورد شده کنار دیوار خم شد و اون رو برداشت و خیره بهش اروم و بغض دار زمزمه کرد:

- حالا فهمیدی واسه چی میگفتم من کثیفم؟
یونگی نمیدونست چی باید بگه ناباور صداش زد:
- متین!

روی زمین مقابلش زانو زد و دستش رو روی بازوش گذاشت اما با داد یهویی متین و هول یواشش یکم عقب تر روی زمین افتاد:
- بهم دست نزن... حالا که میدونی چقدر کثیفم بهم دست نزن

یونگی خودش هم عصبی و گیج بود و حالا حتی نمیدونست چطور باید متین رو آروم کنه شدیدا نیاز داشت یه گوشه بشینن و دو تایی با هم گریه کنن اما احتمالا الان این بدترین واکنش ممکن بود یونگی خیلی سریع گفت:

I'm not okWhere stories live. Discover now