part 127

979 183 188
                                    

یکم اسمات داره ها لطفا زیر سن قانونی نخونن😡

صورتش رو توی سینه لخت و خیسم فشار داد و طوری نامفهوم گفت که به زحمت شنیدم:

- شایدم میدونستم اما دوسش داشتم.
دوستش داشت؟ اسیر من بودن رو؟ باشه پس جناب مین چرا که نه! یکی از دسته های دستبند رو از دور مچم باز کردم و دور دست اون بستم و کف دستش رو بوسیدم و گفتم:

- حالا دوتامون اسیر همیم
انگشتای دسته بسته شده اش به من دور انگشتام گره خورد و خیره دستامون موند.

نگاهم روی پیرهن تنش که انقدر خیس بود که بدنش رو کامل نشون میداد موند انگشت دست آزادم رو روی پیرهن خیسش کشیدم و نوازش وار تا سرخی نیپلش که از روی پیرهن پیدا بود کشیدم.

تاریک بود اما تن اون انگار میدرخشید و با برخورد دست من آروم لرزید لبخند زدم و طعنه آمیز پرسیدم:
- سردت شد یا تحریکت کردم؟
نیشخند زد و گفت:

- هنوزم بعد از این همه مدت عاشق اینی که منو تحریک کنی؟
خندیدم و با شیطنت چشمک زدم و گفتم:
- وقتی تحریک میشی خیلی بیشتر ددی میشی

نگاهش رو لبهام موند دست اسیر دستبندش دور مچ دست من نشست و بعد من رو دنبال خودش سمت ماشین کشوند با خنده اعتراض کردم:

- یاااا ددی کجا منو میبری من هنوز میخواستم آب بازی کنم باهات
دستشو روی پهلوهام گذاشت و من رو لبه در ماشین نشوند و طعنه آمیز گفت:
- میتونی با یه آب دیگه بازی کنی

اوه این ددی معصوم من زیادی شیطون شده بود دستمو روی شونه هاش گذاشتم و به عمد پرسیدم:
- کدوم آب ددی؟

منو اروم هل داد طوری که روی صندلی عقب ماشین افتادم در ماشین رو باز کرد و بین پاهام ایستاد روی صورتم خم شد و در حال مزه مزه کردن پشت گوشم آروم زمزمه کرد:
- فقط آخرش میفهمی
***

"سوم شخص"

نفس گرمش موقع تلفظ کلمات به گوشش می خورد و حس و حال خاصی بهش می داد زبون سرکش یونگی لاله گوشش رو خیس کرد و بوسه ای روش گذاشت بعد از بوسه روی گوش، لبهاش رو تا لبهای متین کشید و بین راه یادش نرفت گونه اش رو هم ببوسه.

لبش روی لبهاش نشست اما تصمیمی بر عمیق تر کردن بوسه نداشت متین از ثابت بودن لب های یونگی تعجب کرد همیشه یونگی کنترل بوسه رو بدست می گرفت و متین رو به اوج لذت می رسوند

اما این بوسه انگار فرق می کرد منتظر موند تا خود یونگی حرکتی کنه یونگی اما فقط یه بوسه کوتاه زد و بعد سراغ بوسیدن گلوش رفت اونجا رو هم کوتاه بوسید و باز پایین تر رفت دلش می خواست چیزی فراتر از گرمای عشق بازی داشته باشن

لبهاش به اعتراف عشق باز نمیشد جمله عاشقانه ای نمی گفت اما بوسه می زد بر لب و صورت متین بوسه ای که خیسی نداشت مکش یا کبودی نداشت فقط پیغام قلبش را می رساند اینکه متین عزیز ترین آدم دنیاشه.

I'm not okWhere stories live. Discover now