part 23

1.3K 235 172
                                    

اولین نفر خنگ کلاس با اون موهای بهم ریخته رفت و کنارش نشست اما پس زده شد نفر بعد درس خون کلاس بود و بعد از اون جونگ کوک مثل سریالا وارد شد اما هیچ کدوم مورد پسند یونجی جان نبودن. موقع اجرای هوسوک واقعا از خنده ترکیدم

واقعا لقب پسر عاشق ادبیات برازنده اش بود چون حتی با شعر تیکه مینداخت و فحش میداد و اون حرکت خالی کردن آب معدنی یونجی به جای اشک روی صورت خودش دیگه تیر خلاص بود طوری با خنده روی میز مشت میکوبیدم که بقیه پسرا هم به خنده افتادن.

بعد از هوسوک جیمین بود اما اون هم هنوز ننشسته و بدون هیچ تلاشی از کلاس بیرون انداخته شد و بالاخره نوبت آیدول کلاس رسید که با آواز سری‌ش تونست هممون رو بخندونه.

رفتن بعد از جین باعث شد حس فشار کنم. چطوری میتونستم از جین بامزه تر باشم و در عین حال اون روی دخترکشم رو هم نشون بدم؟ خیلی پارکور طور از روی نیمکت پریدم و کنار یونجی نشستم و جنتلمن طور گفتم:

- متاسفم از اینکه بقیه همکلاسی ها با توجهشون اذیتت کردن اما حق بده نمیشه زیباییت رو دید و بهت بی توجه بود.
فقط نیشخند زد و یه ابروشو بالا انداخت و من ادامه دادم:

- دردت که نگرفت؟
با حفظ همون نیشخند پرسید:
- چرا باید دردم بگیره؟
- مگه میشه یه فرشته از اسمون سقوط کنه و درد نداشته باشه.

پسرا از حرفم به خنده افتادن و یونجی به سختی تونست تحمل کنه و خنده اش رو بخوره و مثلا جدی بگه:
- پاشو گمشو برو

- اوه سه تا فعل دستوری توی یه جمله. باشه میرم ولی قبلش باید بهم خسارت بدی.
- خسارت چی؟

نصف این جمله های قصار از آرمیا تو فن ساین یاد گرفته بودم البته که مخاطب هیچ کدومش من نبودم و فقط چون صندلی رو به روم زود به زود خلوت میشد از حرفای ارمیا با بقیه پسرا شنیده بودمشون پس با اعتماد به نفس گفتم:
- خسارت چشمام که بخاطر درخشندگی صورت تو کور شده

یونجی لباش روی هم فشار داد که نخنده و باز خیلی سرد و جدی گفت:
- پاشو برو تا با یه مشت واقعا کورت نکردم.

از جام بلند شدم و تیر اخر رو زدم:
- میرم ولی میرم که ازت شکایت کنم.
هیچی نگفت و من توی صورتش خم شدم و با لحن دلبرانه گفتم:
- نمیپرسی شکایت واسه چی؟

سرشو تکون داد و گفت:
- نمیپرسم چون بازم میخوای یه چرت دیگه تحویلم بدی
لبخند پهنی توی صورتش زدم و گفتم:
- ولی من بازم میگم دارم میرم ازت به جرم دزدی شکایت کنم تو قلب منو دزدیدی.

یونجی دیگه طاقت نیاورد بلند شد تا با یه لگد منو از کلاس بندازه بیرون که جیمین و جونگ کوک جلوشو گرفتن و همون لحظه نامجون طبق برنامه قبلی مون از پنجره بیرون رو نگاه کرد و گفت:
- هی بچه های یه دانش اموز انتقالی دختر جدید داریم.

I'm not okTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang