part 184

927 220 300
                                    

اینبار اون دو نفر انگار رسما یه صحنه کمدی دیده باشن هر کدوم یه گوشه کاناپه افتادن و رسما ریسه رفتن و متین بدون اینکه به روی خودش بیاره به خوابیدن روی پاهای یونگی ادامه داد فقط باید وانمود میکرد یادش رفته بالشتی زیر سرش نیست انقدرا هم سخت نبود.

سخت نبود تا وقتی که گوشیش که جیمین روی میز گذاشته بود دوباره زنگ خورد و یونگی برای اینکه متین سرش رو از روی پاهاش بلند نکنه رسما روی صورت متین خم شد تا گوشی رو برداره و لعنتی بوی عطر تنش کاملا توی بینی متین پیچید هنوزم بوی نون قندی های مامان بزرگش رو میداد.

گوشی رو از دست یونگی گرفت و بی حواس جواب تلفن رو داد و کنار گوشش گذاشتش اما صدای داد مبین پرده گوشش رو پاره کرد:
- یااا خنگی مگه؟ تماس تصویری رو کی میذاره کنار گوشش؟

گوشی رو برداشت و جلوی صورتش گرفت و با اخم گفت:
- بی ادب کی به هیونگش میگه خنگ؟
دل مبین برای بحث سر هیونگ بودن یا نبودن متین تنگ شده بود پس بازی رو شروع کرد

- با پنج دیقه هیونگ حساب نمیشی
متین اما هنوزم انگار گیج بوی تن یونگی بود که بی حوصله گفت:
- اگه زنگ زدی سر هیونگ بودن یا نبودن من دعوا کنی که من قطع کنم

- چقدر بی ذوقی تو نه بابا زنگ زدم ببینم رسیدی یا نه؟ حالت خوبه؟
متین میخواست روزی که دیگه این دو نفر انقدر نگرانش نباشن کل سئول رو ریسه ببنده و شیرینی بده هرچند که توی کره شیرینی درست و حسابی هم پیدا نمیشد

- خوبم.
انقدر کوتاه گفته بود که دیگه حرفی نمیموند ولی مبین دلش نمیخواست به این زودی قطع کنه پس یه موضوع برای یه بحث طولانی تر پیدا کرد:
- میدونستی هفته دیگه تولد سروه ست؟
- هوووم

- چی میخوای براش بخری؟
متین سرش رو روی پای یونگی جا به جا کرد و پهلو خوابید و قلب یونگی هم با این حرکتش جابه جا شد. انقدر محدودش کرده بود که قلب بی جنبه اش با قرار گرفتن گونه نرمش روی پاچه شلوارکش هم تندتر میزد

- نمیدونم. من که نمیدونم واسه دخترا کادو چی میگرین
- بعد اون وقت اونی که چهل هزار تا دوست دختر داشت و ادعاش آسمون رو سوراخ کرده بود هم من بودم لابد

یونگی اخم کرد آخه الان که انقدر از نزدیک بودن متین خوشحال بود چرا مبین باید گلچین دوست دخترای متین رو یاداوری میکرد

متین که از منقبض شدن بدن یونگی زیر پاهاش فهمیده بود بحث رو دوست نداره خیلی نامحسوس بحث رو بست و سمت دیگه ای برد:
- تو چی میخوای بخری آقای بی ادعا

- نمیدونم منم مثل تو. بچه بود راحت تر گول میخورد با یه بستنی و شکلات نهایتش عروسک سرشو شیره میمالیدیم اما امسال از یه ماه پیش داره نق میزنه من امسال نه لباس مارک میخوام نه جواهرات اون برندای کوفتی که سفیرشین

I'm not okWhere stories live. Discover now