part 99

1.1K 206 283
                                    

موقع خروج از ساختمون ام نت اعضای اکسو رو دیدم که با اون اقتدار همیشگی شون وارد ساختمون میشدن از دور برای مبین دست تکون داد:
- هی موبینا... موبینا جونم

سمتم برگشت و با دیدنم به جای اینکه برای مبینا صدا شدنش بازخواستم کنه با خنده صدام زد:
- ببین کی اینجاست تینا جون تو اینجا چیکار میکنی؟

پر صدا به این انتقام خاموشش خندیدم. لعنتی رو ببین چطور یاد گرفته متقابل حرص منو در بیاره.

حالا دیگه نزدیکشون رسیده بودم خم شدم و با احترام به باقی سونبه ها سلام کردم. نگاه سوهو هیونگ توش یه جور دلخوری خاص داشت که وادارم میکرد بعدا سر فرصت اتفاقات قبل رو از دلش در بیارم.

مبین دستش رو دور گردنم انداخت و بدون اینکه نیاز به تو گوشی حرف زدن داشته باشه به فارسی گفت که کس دیگه ای نفهمه:
- دیشب چطور بود ددی جان خوش گذشت؟

خب البته که جای دیشب هنوز درد میکرد اما قرار نبود اینو به مبین بگم که برای باقی عمرم سوژه ام کنه:
- اوف نمیدونی که چقدر خوب بود خیلی خوش گذشت اصلا یه ددی بودم خود یونگی ماتش برده بود

مبین اما انگار باور نکرد که ضربه آهسته ای به باسنم کوبید و من بی اختیار از شدت دردش از جا پریدم و داد زدم و درست هم زمان با داد زدنم فهمیدم که چطور بند رو آب دادم سریع سعی کردم توجیهش کنم:

- نزن آقا جان نزن صد بار گفتم من بواسیر دارم
طعنه آمیز جواب داد:
- آره خب بواسیرش انگار زیادی هم کلفته نمیتونی درست راه بری هنوز یه نمور لنگ میزنی. نبینم دیگه بیای واسه من از ددی بودنت پز بدیا باتم کوچولو

حیف که همون لحظه یونگمین هیونگ از اونور و سجین هیونگ از اینور هر دو مون رو احضار کردن وگرنه... وگرنه... خب کار خاصی نمیتونستم بکنم حقیقت که قابل انکار نبود.

من باتم بودم اما خب کجای باتم بودن مشکل داشت یه گوشه مینشیتی هیچ کاری نمیکردی و همه کارهای رابطه رو نفر دوم به دوش میکشید و تو فقط لذت میبردی این کجاش بد به نظر میرسید؟ اصلا باید به مبین هم پیشنهاد میدادم یه بار هم که شده باتم بودن رو امتحان کنه
***

توی آینه نگاهی به خودم که صد و هشتاد درجه فرق کرده بودم انداختم. چشمام رو  حالت آسیای شرقی بادمی کرده بودن و لنز مشکی گذاشته بودن و با یه ریش و سیبیل و چند تا خط چروک اطراف چشم و خط لبخندم به کل از من یه ادم دیگه ساخته بودن با تحیر گفتم:

- یعنی شک دارم اینجوری مامانمم منو بشناسه ببخشید هیونگ ولی میشه من این گریم تون رو ببرم امروز باش مبین رو سرکار بذارم؟
منیجر جدید از پشت سرم با نیشخند گفت:

-پس سجین سونبه نیم درست میگفت باید خیلی مراقب شما باشم چون سرگرمیت سر کار گذاشتن بقیه ست

I'm not okWhere stories live. Discover now