part 52

1.3K 235 272
                                    

همشون طوری مشکوک میزدن که حس میکردم یه چیزی ازم قایم میکنن اما با دیدن اتاق ضبط برنامه که یه اتاق معمولی توی کمپانی خودمون بود همه شک هام برطرف شد.

هیچ برنامه تلویزیونی خاصی در کار نبود و فقط یه ضبط وی لایو معمولی بود همه اعضا بجز وی و کوکی که بازیگرای مینی سریال بودن حاضر شده بودن. سجین هیونگ در حال اماده کردن تبلت توضیح داد:

- یه لایو ری اکشن به مینی سریال تهکوکه. یه خلاصه بیست دقیقه ای از صحنه های مهم سریال جمع کردیم میشینید اونو میبینید و تو وی لایو ری اکت میرید به همین سادگی چیز خاصی نیست.

رک به روشون اوردم:
- اگه چیز خاصی نیست چرا اینا انقدر مشکوکن؟
جیمین شیطانی قهقهه زد و جین شیشه پاک کنی خندید و این منو بیشتر از قبل هم ترسوند

همه روبه روی دوربین نشستیم و بالاخره لایو شروع شد فیلم اماده شده رو از روی لپ تاپ پلی کردیم و مشغول دیدن شدیم و بالاخره با دیدن فیلم فهمیدم چرا همه اعضا با لبخندای شیطانی و منظور دار من رو نگاه میکردن.

ابتدای فیلم با یه صحنه اکشن شروع شد کوکی با یه تیپ مافیایی روی یه پشت بوم اسلحه اش رو تنظیم کرد و بعد طبق دستور کسی که توی هدفونش حرف میزد هدف رو نشونه گرفت

خواست شلیک کنه اما دستش به شلیک نمیرفت و با خودش فکر میکرد چرا نمیتونم بزنمش چرا انقدر واسم اشناست و بعد صحنه به روی خاطرات مشترک شون با تهیونگ کات خورد.

با دیدن همین یه تیکه بغض گلومو گرفت و لبهام رو محکم بهم فشردم که گریه نکنم. این مینی سریال رو از روی فیلم نامه ای که من نوشته بودم ساخته بودن.

شبی که با تهکوک بحثم شده بود تا صبحش خوابم نبرد و با اینکه یونگی خواب بود اما چراغ خواب رو روشن نگه داشتم و تا صبح این فیلمنامه رو نوشتم

فیلم نامه اش بر اساس کاراکترهای کاپل تهکوک بود خاطراتی که تهکوک با هم داشتن و من هم از دور شاهدش بودم و باقیش رو هم با تخیلات خودم نوشته بودم

داستان دو تا پسر همکلاسی بود که با هم صمیمی بودن و خاطرات مشترکی با هم داشتن و بعد از همه شیطنت ها و رفاقت های بچگی شون بر اثر یه تصادف از هم جدا میشن

کوکی بعد از تصادفی که داشت بخاطر از دست دادن حافظه اش گم میشه و کسی که باهاش تصادف کرده یه قاتل خصوصی که کوکی رو پیش خودش نگه میداره و کار رو یادش میده و از اون پسر بچه شیطون و سافت یه قاتل حرفه ای میسازه.

بعد از اینکه اسم تهیونگ رو از اطلاعات دوربین اسلحه اش میبینه همه گذشته اش یادش میاد و برای نجات تهیونگ همه تلاشش رو میکنه و در نهایت برای نجات تهیونگ جون خودش رو فدا میکنه و درست قبل از مرگش تهیونگ چهره کوکی رو بخاطر میاره و با یه پایان ملودرامیک سریال به پایان رسید.

I'm not okWo Geschichten leben. Entdecke jetzt