یونگی زنگ در رو زد و کمی بعد یه چهره اشنا درو باز کرد با دیدن جونگ کوک همکلاسی مدرسه ام با ذوق از دیدن یه چهره اشنا گفتم:
- هی کوکی تو هم اینجایی؟ خیلی خوشحالم میبینمت.با تعجب گفت:
- سونبه نیم!
منو با مبین اشتباه گرفته بود. البته که حق داشت اون همکلاسی مبین هم بود و اون رو هم میشناخت هرچند که مبین بخاطر مشغله کاریش زیاد هم مدرسه نمیومد. پس با لبخند گفتم:- متینم.
یونگی توضیح داد:
- همون پسری که گفتم پیداش کردم و بنگ پی دی خوشش اومده ازش. قراره همگروهی جدیدمون باشه.
با ذوق اضافه کردم:- قراره از این به بعد اینجا با شما زندگی کنم واو خیلی خوش میگذره مگه نه. میتونیم با هم بریم مدرسه و از اونجا واسه تمرین بریم کمپانی
جونگ کوک اما انگار زیاد هم براش جالب نبود با همکلاسیش هم گروه شده فقط لبخند زد و کنار رفت تو ما وارد بشیم و یونگی بلند داد زد:
- بچه ها کجایین همگروهی جدیدمون رو اوردموارد شدم و با تعجب به اون دوتا اتاق کوچیک که بهش اسم خوابگاه داده بودن نگاه کردم. یه سالن کوچیک بود که با چوب رخت و کمد وسایل بهداشتی انقدر پر شده بود که جای خالی دیگه ای نداشت و اتاق دوم با چهارتا تخت دو طبقه جفت هم جای واسه حتی راه رفتن هم نداشت و آشپزخونه اون انقدر کوچیک بود که بیشتر از یه یخچال و گاز و یه نفر آدم توش جا نمیشد. اگر این خوابگاه بود پس اونی که من دو روز پیش رفتم چی بود؟
پسرا همه با هم از اتاق بیرون اومده بودن و نگاهم میکردن. با صدای سرفه کردن مسلحتی یکی از پسرا سمتشون برگشتم. هر هفت نفرشون توی یه خط صاف ایستاده بودن و نگاهم میکردن نگاهشون طوری بود که انگار یه عده فرمانده ارتش دارن به سرباز تازه واردشون نگاه میکنن.
پس خودم رو شق و رق تر گرفتم و یه لبخند معذب زدم. پسری قد بلندی که وسطشون ایستاده بود یه بار دیگه گلوش رو صاف کرد و گفت:
- میدونی وقتی اولین بار یه عده ای رو میبینی باید خودت رو معرفی کنی.انقدر از دیدن خوابگاه شوکه شده بودم که به کل یادم رفت و یهو دست تکون دادم و گفتم:
-اهان ببخشید کلا یادم رفت سلام من متینم.انتظار داشتم الان لبخند بزنن و اونا هم خودش رو معرفی کنن اما همون پسر قد بلند آهی کشید و خیلی جدی با لحنی که ازش ترسیدم گفت:
- فکر میکنی اینجا اس امه و تو هم موبین اکسویی؟ برای همین هرکاری دلت میخواد میکنی و هرجوری میخوای رفتار میکنی؟ اما اینجا کره ست و فرهنگ خاص خودش رو داره و تو هم باید طبق این فرهنگ رفتار کنی من موقع کار اصلا با کسی شوخی ندارم برام مهم نیست چقدر با استعدادی که چند ماه مونده به دبیو اوردنت تو گروه ولی اگه میخوای آیدول کره ای بشی باید مثل فرهنگ کره رفتار کنی. اگر هم بلد نیستی میگم جین هیونگ یادت بده. درسته که برادرت اشتباه اس امِ ولی تو باید جوری رفتار کنی که ستاره بیگ هیت باشی
YOU ARE READING
I'm not ok
Fanfictionتصور کنید اگر بنگتن یه عضو هشتم ایرانی داشت اون وقت چقدر همه چیز میتونست متفاوت باشه؟ با ما همراه بشید و داستان دبیو، موفقیت ها و عاشقی متین ایدول ایرانی بنگتن رو شاهد باشید ژانر: فلاف، رومنس، انگست، نیم اسمات کاپل: مگی، ویکوک، نامجین، سوبین برای دو...