part 86

1.2K 227 378
                                    

سعی کردم بدون جلب توجه راه برم برای فنایی که به جای من اسم مبین رو داد میزدن دستی تکون دادم و خواستم داخل برم که یکی از فنا بلند اسم خودم رو داد زد سمتش برگشتم و یه چشمک زدم و گفتم:

- تو خیلی باهوشی
با ذوق جیغ زد و من با خنده داخل رفتم. حراست ساختمان بدون مشکل اجازه ورود داد

سمت استدیو رفتم و به نونا که در رو برام باز کرده بود بلند و بالا سلام کردم. هیچ وقت اسمش رو یادم نمیموند فقط میدونستم که بعد از مبین و یونها هیونگ همه کاره استدیو اونه

به سالن عمومی استدیو که زیادی شلوغ بود نگاهی انداختم و آهسته پرسیدم:
- چرا امروز اینجا این شکلیه؟
با خنده جواب داد:

- اینجا هر روز همین شکلیه امروز چون موبین شی گفتن که خودشون شخصا همه ضبطا رو انجام میدن بیشتر از همیشه شلوغه

ابرویی بالا انداختم و اینبار پرسیدم:
- خب کجاست الان؟
- اتاق ضبط شماره سه
تشکر کردم و سمت اتاقی که گفته بود رفتم تقه کوتاهی به در زدم و وارد شدم و با یه اتاق کوچیک‌ هشت نفر رو توی خودش جا داده بود مواجه شدم

با دیدن پسرای گاتسون بلند بالا سلام کردم همه با سر و صدا از حضورم استقبال کردن همه بجز مبین که با یه نگاه خشک، خیره ام شده بود

با پسرای گاتسون سلام و علیک‌ کردم و رفتم‌ کنار مبین به میزی که دم و دستگاهش روش بود تکیه دادم ضربه محکمی به باسنم زد که باعث شد از درد داد بکشم و نق زد:

- نچسب فکر کردی سبکی
مثل خودش به فارسی نق زدم:
- دردم اومد روانی
ابرویی بالا انداخت و دست به سینه گفت:

- من که خیلی آروم زدم مگه اینکه از قبل امپول زده باشی که دردت بیاد
بی اراده نگاهم پایین افتاد و در حالی که ارزو میکردم دیشب به کل از ذهنش پاک شده باشه پرسیدم:
- اوووووم میگم چیزه... تو دیشب رو یادته؟

عاقل اندرسفیه نگاهم کرد و جواب داد:
- حضرت آقا اونی که دیشب مست بود تو بودی نه من، چرا من نباید یادم بیاد؟
زیرلبی گفتم:
- کاش یادت نمیومد

به جای جواب من جواب جکسون رو که بلند تر از من گفته بود "کاش منم فارسی بلد بودم میدونستم چی میگید" داد:
- چیز باحالی نمیگیم داریم به هم نق میزنیم
جبوم هیونگ با خنده گفت:

- تو هم که همیشه به فارسی نق میزنی
انقدر استرس واکنش مبین رو داشتم که نتونستم صبر کنم حرفشون تموم شه آستین مبین رو کشیدم و باز به فارسی گفتم که کسی متوجه حرفامون نشه:
- مبین گوش کن من باید بهت توضیح بدم

طوری جدی نگاهم کرد که به خودم لرزیدم. جدیت مبین هیچ وقت شامل حال من نبود همیشه کسی این نگاه نصیبش میشد که من رو اذیت کرده بود و همیشه من فقط پایه شیطنت ها و خنده هاش بودم حالا این نگاه و اون لحن سرد برای اولین بار نصیب من شده بود و نمیدونستم باید باهاش چیکار کنم:

I'm not okWhere stories live. Discover now