part 95

1.2K 199 175
                                    

و یونگی دقیقا از همین میترسید اینکه خودش رو به متین بسپاره. چشماشو بست و در مقابل حرکت افسونگر انگشتای لیز متین روی شونه، سینه و شکمش مقاومت کرد اما بالاخره مقاومتش شکست دست های بسته اش رو پایین اورد و با دستاش دست متین رو که با نیپلش بازی میکرد رو گرفت و تقریبا تشر زد:

- نکن
همین یه کلمه کافی بود که متین به خودش مغرور بشه و بفهمه که داره کارش رو درست انجام میده نامحسوس توی دلش فریاد زد "یس همینه داره تحریک میشه"

اما در واقعیت ظاهر ددی طورش رو حفظ کرد و با حفظ اون پوزخند یه وری گوشه لبش دستای یونگی رو با یه دست بالای سرش نگه داشت و اینبار به وضوح دستور داد:

- تا وقتی بهت اجازه ندادم حق نداری دستاتو پایین بیاری وگرنه شدید تنبیه میشی فهمیدی؟
از اونجایی که نگاه منتظر جواب متین رو دید هوم کوتاهی کشید اما یه هوم ساده برای ددی متین کافی نبود:

- بگو فهمیدم ارباب
خب زیاد جای تعجب نبود از اولم میدونست متین اگر رو ببینه جوگیر میشه و کسی حریف متین جوگیر شده نبود پس فقط با یه نگاه پوکر که یادآوری میکرد ارباب واقعی کیه به متین نگاه کرد و انگار همون نگاه کافی بود که حساب کار دست متین بیاد

- خب حالا نگفتی هم زیاد مهم نیست خودم به جات میگم.
و بعد سعی کرد ادای حرف زدن یونگی رو در بیاره:
- بله ارباب متین زیبا، فهمیدم قول میدم دیگه تکرار نشه.

لعنتی قرار بود با این نمایش کمدی تحریک بشه؟ این حرف فقط صدای خنده اش رو بالا برد و همون خنده باز آتو دست متین جوگیرش داد:

- اوه بیبی به ددی میخندی؟ این اولین اشتباهت بود و باید بخاطرش تنبیه بشی.
باز سمت جعبه خم شد و اینبار چند تا وسیله کوچیک‌ مثل انگشت دونه رو از توی جعبه دراورد گیره های کوچیک رو کف دستش ریخت و بعد هر کدوم از اونها رو روی یکی از نپیل های یونگی قرار داد و تمام مدت انقدر جدی این کار رو کرد که تقریبا یونگی رو به وحشت انداخت و باعث شد بپرسه:

- این... اینا... چیه دیگه؟
متین پوزخند یه وری زد و تهدید امیز گفت:
- وسایل تنبیه یه بیبی حرف نشنو. وقتی به ددی گوش ندی همین میشه دیگه

یونگی با خودش فکر کرد قبل از اینکه زیر بار این رابطه رفتم باید میپرسیدم از کدوم منبع تحقیقات میدانی کرده این دیگه چطور رابطه ای بود؟ متین اما بیخیال همه جا بعد از تنظیم کردن هر دو گیر روی نپلای یونگی دست به سینه ایستاد یونگی سه ثانیه منتظر تنبیهش موند و وقتی دید خبری نیست با اخم پرسید:

- خب الان چی شد؟
متین ابرویی بالا انداخت و پرسید:
- هیچی حس نکردی؟

یونگی به نشونه منفی سر تکون داد متین یکی از گیره ها رو برداشت دو تا دکمه اول لباسش رو باز کرد و جلوی چشمای وحشی یونگی که این صحنه رو زیادی سکسی و تحریک آمیز میدید گیره رو روی نیپل خودش گذاشت و منتظر موند و بعد با لبهایی که خیلی کیوت جلو فرستاده بود نق زد:

I'm not okWhere stories live. Discover now