part 109

1K 203 303
                                    

از جا بلند شدم و در حال بیرون رفتن از اتاق انگشت اشاره ام رو روی بینیم گذاشتم و گفتم:

- هیس... بیاین نذاریم‌ بقیه اوپاهاتون بفهمن بین ما چه خبره

دوربین پشت گوشی رو فعال کردم و در حالی که گوشی یونگی هیونگ رو بغلم گرفته بودم سمت آشپزخونه رفتم صدای بحث نامجون هیونگ و جین هیونگ حتی بدون وارد شدن به آشپزخونه هم شنیده میشد

- واسه چی چاقو رو اون شکلی گرفتی واسه مردم خطرناکه وقتی تو چاقو رو اونجوری میگیری

- چرا باید واسه مردم خطرناک باشه... اصلا چرا باید واسه بقیه مهم باشه من چاقو رو چجوری میگیرم.

- تو هر کاری کنی واسه بقیه خطرناکه اصلا تو خودت معنی کلمه خطری

برای خوشمزه بازی هم که شده با خنده وسط دعواشون ابراز وجود کردم:

- ننه بابای عزیز این بار سر چی دارید دعوا میکنید؟

جین هیونگ سمت من نگاه خنثی ای انداخت و خطاب به نامجون اینبار با استفاده از من نق زد:

- اینم مثل خودته نفس میکشه من احساس خطر میکنم

با صدای بلند به این نوع نق زدنش خندیدم و گفتم:

- خب الان من چکاره بودم این وسط؟

جین هیونگ چشمش رو برام تنگ کرد و هشدار داد:

- شما هر وقت یادت اومد پاسپورت تهیونگ و جیمین رو کجا گذاشتی بیا با هم صحبت میکنیم. اصلا نه بیا قبلش به من بگو واسه چی باید پاسپورت اون دوتا دست تو باشه؟

برای اینکه مجبور نشم جلوی چند هزار نفر آدم توی لایو به جین توضیح بدم چرا از پاسپورت اون دو نفر به عنوان دفتر نقاشی استفاده کردم خیلی سریع با یه خداحافظی اون دو تا رو تنها گذاشتم و حتی سه قدمم دور نشده بودم که باز صدای جین هیونگ رو شنیدم:

- وقتی چاقو برات ممنوعه پس قیچی هم ممنوعه اون قیچی رو بذار کنار

سمت اتاق جیمین و تهیونگ و کوکی رفتم و تقه ای به در زدم و وارد شدم اما خیلی سریع با دیدن کوکی که با یه شورت خالی وسط اتاق ایستاده بود دستم رو روی دوربین گذاشتم و پشت در پریدم و نق زدم:

- بابا وسط خوابگاهیم یکم مراعات کن

کوکی متعجب گفت:

- تو از کی روحیه ات انقدر لطیف شده؟ بیا تو بابا هرچی من دارم تو هم داری دیگه

صدای جیمین هم شنیدم که گفت:

- بیا تو تینا باید به اینجوری گشتن کوکی تو خوابگاه عادت کنی بایسش نامجونه دیگه اولین باری که نامجون رو دید هم اون همینجوری با شورت داشت تو خونه میچرخید

کنار گوشی آهسته پچ پچ کردم:

- به دلیل مسائل امنیتی مجبوریم ادامه لایو رو به سورت صوتی داشته باشیم.

I'm not okWhere stories live. Discover now