part 24

1.3K 232 131
                                    

دخترا با ذوق از حضورش استقبال کردن اما جونگ کوک فقط با ترس ازشون فاصله گرفت. معمولا اینطوری بود که در مواجه با دخترا انگار با یه ویروس کشنده مواجه شده خودش رو کنار میکشید و چشماش درشت میشد پس تصمیم داشتم امروز ترسش رو بریزم.

دستش رو گرفتم و دنبال خودم تا کنار مبل ها کشیدم و به وضوح پشت سر من و دور از دخترها پنهان شد سری تکون دادم و گفتم:
- چی میخوندین؟

هیوون گفت:
- ما رو ول کن الان دوتا آیدول تو جمع هست پس شما باید بخونید. برات چه آهنگی بذارم رپ میخوای دیگه؟
و هم زمان با حرف زدن بین اهنگ های رپ دنبال یکی میگشت که گفتم:

- اول واسه کوکی مون بذار یه آهنگ بخونه خجالتش بریزه.
سمت کوکی برگشتم و پرسیدم:
- مثل همیشه شب بارونی میخوای؟
کوکی سری تکون داد و گفت:
- من نمیخوام جلو بقیه بخونم.

با شیطنت کنار گوشش گفتم:
- فقط فکر کن این دخترا آیو سونبه نیم هستن و میخوای مخشون رو بزنی بعد خود به خود یخت باز میشه بدنت خود با خود عمل میکنه

چشماش درخشید و من براش شب بارونی پلی کردم بعد از خوندن دو تا آهنگ تقریبا خجالتش  از پسرا ریخته بود و در حد چند کلمه جوابشون رو میداد اما هنوز سمت دخترا رو نگاه نمیکرد. مینهو کیفش رو برداشت و گفت:

- خب حالا ببینید چی با خودم اوردم
و بعد دو تا قوطی سوجو بیرون کشید متعجب پرسیدم:
- اینا الکلیه؟
شیطنت آمیز چشمک زد و گفت:

- معلومه که هست نباشه که مزه نمیده
و دو تا لیوان پر کرد و دست من و کوکی داد کوکی از دستش نگرفت و گفت:
- ما زیر سن قانونیم
ناره جوابش رو داد:

- اوپا یعنی تا حالا هیچ وقت نخوردی؟
بدون اینکه به چشماش نگاه کنه مودبانه جوابش رو داد:
- خوردم اما تو خونه و با پدرم بیرون نخوردم اگه همه چیز بد پیش بره و کمپانی بفهمه یا بدتر از اون یه خبرنگار ببینه ممکنه اینده مون خراب بشه.

کنجکاو برای تست کردن نوشیدنی که هیچ وقت نخورده بودم شونه بالا انداختم و گفتم:
- ولی من تا حالا نخوردم.
مینهو باز لیوان رو مقابلم گرفت و گفت:
- پس حتما باید امتحان کنی

با ترس گفتم:
- ولی بابام بفهمه الکل خوردم صد درصد به عنوان لوستر از سقف اتاق اویزونم میکنه تا درس عبرت سایرین بشم.

- اما بابات اینجا نیست. چیه نکنه حتی با وجود این راه دور هنوزم ازش میترسی.
خب راستش کیه که ندونه این جمله "نکنه میترسی" معروف ترین جمله رفقای ناباب جهت شیر کردن فرد برای انجام یه کار ناشایسته ست حتی منم این رو میدونستم

اما شاید درست همون قدر که یونگی میگفت خنگ بودم که دقیقا با علم به تله بودن این کلمه توی تله افتادم و لیوان رو از دستش گرفتم و یه نفس سر کشیدم و با قلدری گفتم:

I'm not okTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang