part 6

1.3K 217 603
                                    

متین اما اصلا گوشش بدهکار نبود شیطنتش رو بیشتر کرد و دستش رو توی آب فرو برد و دقیق جایی که میخواست رو لمس کرد و گفت:

- ولی انگار اژدها با تو هم نظر نیست ببین چطوری قبراق و سرحال ایستاده

یونگی با آرنج محکم به پهلوی متین کوبید و با خنده اسمش رو تشر زد. متین با آخ و اوخ نمایشی از جا بلند شد از وان بیرون رفت و دور شدنش از یونگی بهش شجاعت بیشتر داد:

- خب چرا منو میزنی؟ مگه تقصیر منه که اژدها باز منو تو حمام دیده یاد اولین دیدارمون افتاده داره باهام سلام علیک میکنه؟

جواب حرفش مشت آبی بود که یونگی سمتش پاشید متین با صدای بلند به خنده افتاد فاصله اش رو از یونگی بیشتر کرد و گفت:

- وای نمیتونم واسه وقتی که برای بقیه قیام خونین اژدها سیزن دو رو تعریف کنم صبر کنم. از الان صدای خنده های سجین هیونگ و پسرا تو گوشمه

یونگی دیگه طاقت نیاورد سنگ پای متین رو که گوشه قفسه محصولات بهداشتی به صورت نمادین گذاشته بود تا یاد و خاطرات حمام ایران شون رو زنده نگه داره رو برداشت و طوری نشونه گیری کرد که حتی نزدیک به متین هم نخوره و پرتابش کرد و هم زمان با پرتاب تهدید آمیز داد زد:

- جرات داری برو بگو تا منم برات فیلم کشتار وحشیانه یک رو بسازم
متین سنگ پا رو توی هوا گرفت و قبل از خروج از حموم با خنده زبون دراورد و گفت:

- میگم، میرم به همه میگم اژدها بعد از شش سال باز تا منو میبینه قیام میکنه
بعد در حمام پشت سرش بست و با اینکه میدونست کسی توی خوابگاه نیست برای اذیت کردن یونگی صداش رو روی سرش انداخت و گفت:

- آهای مردم کجایین قیام خونین اژدها سیزن دو براتون اوردم. اژدها باز با دیدن من پاشد
صدای کوکی از پشت در اتاق در جا خفه اش کرد:

- کجای این عجیبه که داری جار میزنیش روانی؟ اون کوفتی واسه من پاشه بیشتر جای تعجب داره تا واسه تو
اوپس پسرا کی رسیده بود!
***

بعد از عکس گرفتن هول هولکی با طرفدارای بیرون از سالن تئاتر وارد سالن شد برای سوپرایز کردن سوهو به دیدن موزیکالش اومده بود و حالا با دیدن پدر و مادر سوهو توی ردیفی که شماره بلیط خودش هم بود خودش سوپرایز شده بود سرش رو به منیجر نیم نیدا نزدیک کرد و با آهسته ترین صدای ممکن نق زد:

- چرا بهم نگفتی پدر و مادر سوهو هیونگم دارن میان
منیجر نیم نیدا هم سرش رو جلوتر اورد و کنار گوش مبین زمزمه کرد:

-اون روز شنیدم داشتی به کای میگفتی دلت واسه پدر و مادر سوهو هیونگ تنگ شده منم کلی برنامه ریزی کردم که هردو تون یه روز برای دیدن موزیکال بیایین که دلتنگیت رفع بشه تازه کلی تلاش کردم چهار تا صندلی کنار هم براتون جور کنم جوری که حتی جا واسه خودمم نتونستم پیدا کنم مجبورم سه ردیف دور تر بشینم الان خوشحالی؟

The ENDDonde viven las historias. Descúbrelo ahora