فیلم تمام شد و متین سریع کامنتا رو باز کرد:
- تو کره بجز متین به کی میگن سفیر زندگی؟- فرشته سفید؟ بهم بگید شما هم یادتونه روزی که طرفدارای کیم جون هلپ می ارمی رو ترند کردن متین تو لایوش لباس سفید تنش بود
- اون واقعا برای نجاتش رفته اون واقعا به هلپ می ارمی اهمیت میده
- بهش میگین روانی اما این روانی جون خیلیا رو بدون اینکه به بقیه بگه نجات داده- یعنی الان متین پدر خونده اون بچه ست؟
- داشت درباره متین حرف میزد؟ الان متین پدر خونده یه بچه پنج ساله ست؟- موقع انتخاب پدر خونده عقلش کجا بود؟ متین عضو پر مشغله ترین گروه کره ست چطوری میتونه از یه بچه مراقبت کنه؟
- متین خودش هنوز بچه ست پدر شدن واسش زوده
- متین نمیتونه از بچه مراقبت کنه اون قبولش نمیکنه- معلومه که قبولش نمیکنه اون اینده کاریشو با قبول یه بچه خراب نمیکنه
- متین رو نشناختین اون مسئولیت پذیره اگه بهش بگن تو پدر این بچه ای حتما قبولش میکنهاز خوندن دعوای نتیزنا برای اینکه بفهمن متین بچه رو میخواد یا نه خسته شد کامنتا رو بست و سرش رو روی میز گذاشت یونگی نمیدونست باید چیکار کنه اروم شروع به ماساژ دادن شونه هاش کرد تا استرسش رو کمتر کنه
مدتی به همون حال در سکوت سپری شد و یکم بعد این متین بود که سکوت رو شکست بدون اینکه حتی سرش رو از روی میز برداره:
- دلت یه بچه میخواد؟یونگی ساکت موند. بچه؟ خب اون هیچ وقت به داشتن یه بچه اونم به این زودی درست وقتی تو اوج معروفیت و مشغله کاری بودن فکر نکرده بود پس سعی کرد سوال رو بپیچونه:
- تو چی؟ میخوای مسئولیت اون بچه رو قبول کنی؟
- نگهداری از یه بچه سخته مگه نه؟ نگهداری از یه بچه توجه و وقت زیادی میخواد من میتونم از پس همچین چیزی بربیام؟- تو خیلی مشغله داری
- میتونم نویسندگی رو بدارم کنار دیگه هم بازیگری نکنم حتی میتونم برندشاپمم بیخیال شم- اما بازم فعالیتای گروه هست تو سرت خیلی شلوغه متین
- اما دوستم میخواست من مراقب بچه اش باشمیونگی روی صندلی کنار متین نشست و سعی کرد منطقی به نظر بیاد
- اما هیچ وقت اینو بهت مستقیم نگفت نمیتونی به یه مصاحبه پخش نشده که شبکه فقط بخاطر داغ بودن خبر مرگش و سود خودشون پخشش کرده اکتفا کنی
متین با درموندگی گفت:- اما اون بچه رو به من سپرده
یونگی دیگه داشت عصبی میشد:
- اونو ول کن و به خودت فکر کن تو یه بچه میخوای؟ میتونی نیازای یه بچه پنج ساله رو رفع کنی؟ براش غذا بپزی تو تکالیفش کمکش کنی تفریحایی که لازم داره ببریش و ازش مراقبت کنی مگه نگهداری از یه بچه آسونه متین به جای قلبت با مغزت فکر کن.

ESTÁS LEYENDO
The END
Fanfictionفصل آخر از سری مجموعه im not ok و paper cuts دوستان تازه وارد توجه کنید به دلایلی واتپد پارت ها رو به هم ریخته آپ کرده از روی لیست میتونید به ترتیب شماره پارت ها مطالعه کنید این بوک شامل پارت یک تا صد و پنجاه هست