part 138

585 167 241
                                    

صورتش به صورت میساکی نزدیک تر شد و در همون حال شمرده شمرده گفت
-چطور همین الان تو اوج نفرتم دلم میخواد ببوسمت؟

حتی منتظر جوابی نموند و لبهاش بالاخره روی لبهای میساکی نشست و با اینکه مست بود یادش نرفت لبخند بزنه "این بار میساکی ردم نکرد اونم منو خواست"

لبهاش خیلی نرم و ملایم روی لبهای میساکی حرکت کرد و موقع بوسیدنش اروم آروم روش خیمه زد یه دستش روی گردن میساکی تنظیم شده بود و دست دیگه اش سعی میکرد وزنش رو تحمل کنه

زبون میساکی رو که روی لبهاش حس کرد لبهاشو از هم فاصله داد و زبون شون هم مثل تنشون همدیگه رو در آغوش گرفتن میساکی  دستش رو توی موهای هوسوک فرو کرد و خندید حالا میتونست با خیال راحت بگه طعم لبهاش رو میدونم

اما لعنتی لبهاش مزه شراب سیب میداد
نفس هاشون که به شماره افتاد هوسوک بالاخره دست از سر لبهاش برداشت و فقط به اندازه پنج سانت ازش فاصله گرفت برای چند لحظه خیره به چشمای میساکی موند و بعد گفت:

- تا حالا کسی که ازش متنفری رو بوسیدی؟
میساکی سر تکون داد:
- آره زیاد یه لیست طولانی از اونایی دارم که در حالی که ازشون متنفر بودم میبوسیدم شون

لبهاش اروم روی گونه میساکی حرکت کرد و در همون حال پرسید:
- پس میشه منم به لیستت اضافه کنی؟ من میشم آخرین نفر لیستت تو بشو اولین نفر لیستم

میساکی لب هاشو مزه کرد طعم شراب سیب از روی لبهاش پریده بود سرش رو جلو برد و اروم زمزمه کرد:
- وارد لیست شدی

و باز لبهاشون قفل همدیگه شد اینبار هوسوک خیلی درگیر لبهاش نموند بعد از چند تا بوسه کوتاه و یه مک عمیق لب پایینش  و بوسید و پایین تر رفت رو چونه اش و بعد از اون خط فکش رو بوسید

هر دو دستش قفل دستای میساکی شد انگشتاش رو لای انگشتای میساکی قفل کرد و بعد از یه گاز کوچیکی از قسمت حلقوی انتهای فکش زبونش رو لای حلزونی گوشش کشید و ناله کوتاه میساکی رو درآورد

بدون رها کردن دستاش در حالی که مواظب بود آسیبی به دست گچ گرفته اش وارد نشه اون رو پایین اورد و اینبار شروع به بوسیدن نقطه به نقطه سینه میساکی از روی تیشرت کرد و بعد حتی لازم نبود برای پیدا کردن نیپل های میساکی که از شدت شهوت برجسته شده بود تلاش کنه

فقط کوتاه نیپل سمت راستش رو از روی تیشرت گاز گرفت و باعث صدای فریاد از سر درد و لذت میساکی شد
نگاهش رو بالا گرفت و خیره به چسمای میساکی مظلومانه گفت:

- متین هنوزم زنده ست پس فکر کنم هنوزم اجازه داشته باشم دوست داشته باشم
خیلی خب گفتن این حرف وقتی زانوی چپ هوسوک دقیقا داشت به عضو برجسته وسط پاش فشار میاورد

واقعا ته بی انصافی بود پس اینبار ذهنش انقدر درگیر شهوتش بود که حتی فکر رد کردنش هم به سرش نزد و جواب داد:
- بیا فقط بگیم تا وقتی اون هست عشق ما هم زنده ست

The ENDWhere stories live. Discover now