part 144

551 170 264
                                    

سربازا اون رو از در سالن جلسه بیرون کردن و بعد در رو بستن با شنیدن صدای رابین خیلی سریع هر چیزی که پشت اون در بود رو فراموش کرد و به سمت رابین برگشت

رابین از روی صندلی انتظار پشت در پایین پرید و بی توجه به صدا زدن های مسئول پرورشگاه بابا گویان خودش رو توی آغوش مبین انداخت:
- بابا؟ بابا بهتر شدی مگه نه؟ اومدی دنبالم؟ اومدی منو ببری؟

حرف مبین باعث شد بغضش بگیره چطور باید به این بچه میگفت که نمیتونه اونو با خودش ببره
رابین رو روی زمین گذاشت و جلوش زانو زد صورت بچه رو قاب گرفت و با هول و ولا گفت:

- رابینا گوش بده ببین بابا بهت چی میگه باشه؟
رابین سر تکون داد و مبین تند تند شروع به گفتن کرد:

- ببین هر اتفاقی افتاد بدون من خیلی خیلی زیاد دوست دارم بابایی خیلی عاشقته هر چیزی بشه من تورو یادم نمیره حتی اگه جادوگر بیاد و تورو ببره من باز همه کار میکنم که بیام تورو پس بگیرم باشه؟ پس فقط منتظر بابایی بمون و یادت نره خیلی دوست دارم

با آوردن اسم جادوگر رابین هم درست اندازه مبین ترسید:
- بابا من نمیخوام با جادوگر برم
صدای نحس زن از پشت سرش رعشه به تنه مبین انداخت:

- دیدی تو بهش یاد دادی به مادرش بگه جادوگر
روی زمین کنار مبین زانو زد و خواست رابین رو بغل کنه که مبین سریع تر از اون رابین رو بغل کرد اون رو از زن فاصله داد و گفت:

- بهش دست نزن ازت میترسه
نگاهش به پشت سر زن که وکلای خودش و آیون و دادستان و چند نفر هیئت منصفه دادگاه ایستاده بودن افتاد وکیلش از پشت سر زن هشدار داد:

- جناب کیم باید بچه رو به مادرش تحویل بدید
مبین اما با لجبازی گفت:
- نمیخوام نمیدمش اون پسره منه

- من به دنیا اوردمش چطوری پسر توعه؟ نکنه با تو خوابیدم و ساختمش؟
مبین حتی از تصورش هم چندشش شد با اخم گفت:
- حد و حدودت رو بدون

زن هم مثل خودش داد زد:
- تو حدودت رو بدون ببین اینم نامه دادگاه مگه نگفتی اگه نامه دادگاه رو بیارم بهم میدیش اینم نامه دادگاه همین امروز از قاضی گرفتمش باید پسرم رو بهم بدی

رابین نمیفهمید اون بین چی شده اما از این داد و بیداد بین مبین و جادوگر حسابی ترسیده بود تند تند دوباره پیرهن مبین رو باز کرد و سرش رو توی یقه اش فرو برد و بین هق هق بلندش جیغ زد:

- بابا بیا از اینجا بریم جادوگر بازم ترسناک شده میخواد منو بزنه بابایی لطفا
زن رو به دادستان و هیئت منصفه کولی بازی دراورد

- میبینید اون به بچه ام یاد داده از من بترسه و جادوگر صدام کنه میبینید دیگه با اینکه اجازه دادگاه رو دارم اما بچه ام رو بهم نمیده من بچه ام رو میخوام دیگه باید تو کدوم دادگاه برنده بشم که بتونم پسرم رو پس بگیرم

The ENDحيث تعيش القصص. اكتشف الآن