مبین اروم افرین رو گفت یوجین رو روی تختش گذاشت و پتو رو روش کشید و بعد از گفتن شب بخیر به اتاق خودش برگشت متین با وجود این همه سر و صدا هنوزم خواب بود طوری که باعث نگرانی مبین شد
آهسته طوری که بیدارش نکنه نفساش رو چک کرد و بعد از اینکه خیالش راحت شد دست متین رو گرفت و چشماشو بست هنوز حتی درست خوابش عمیق نشده بود که این بار با صدای گریه نوزاد از خواب پرید نچی کشید و خوابالود لگد کوتاهی به ساق پای متین زد و گفت:
- متین... یا تینا پاشو شیر بچه رو بده
متین خوابالو ناله کرد:
- خودت دست نداری یا پا؟
- من سری قبل بیدار شدم پاشو نوبت توعهمتین با موهای بهم ریخته از خواب بیدار شد و سمت بچه رفت پتو رو دورش گرفت و بغلش کرد و در حال اروم تکون دادنش سمت آشپزخونه رفت تا شیر بچه رو اماده کنه بعد از دادن شیر و گرفتن باد معده اش بچه رو دوباره خوابوند و به تخت برگشت اما انگار این بچه امشب خواب نداشت که دوباره دوساعت بعد آژیر خطرش بلند شد
مبین کلافه از خواب بیدار شد و گفت:
- مگه بهش شیر ندادی؟
متین حتی زحمت باز کردن چشماشم به خودش نداد
- دادم گرسنش نیست حالا که نوبت توعه ببین جاشو خیس نکرده؟
مبین کلافه و خواب الود نق زد:
- آه لعنتی چرا فقط دستشوییا به من میفته
***تا صبح چند بار دیگه با گریه بچه بیدار شدن و وقتی دیدن دیگه نزدیک به صبحه و خوابیدن فایده ای نداره متین با کلافگی پیشنهاد داد:
- میخوای کلا نخوابیم؟ دیگه چیزی به صبح نمونده خوابیدن فایده ندارهمبین خودش رو توی بغل متین انداخت و خوابالو گفت:
- میتونیم هم یه کاری کنیم من میخوابم تو شیفت وایسا باز گریه کرد ارومش کنی
- نخیر نمیشه یا جفتمون با هم بیدار میمونیم یا جفتمون با هم میخوابیممبین با خنده سرشو توی گردن متین کرد و از عمد موقع گفتن عمیق نفس کشید:
- با اون با هم بخوابیمش بیشتر موافقم
متین که منظور برادر منحرفش رو خوب فهمیده بود ضربه ای به پس گردنش زد و گفت:- پاشو گمشو منحرف پاشو یه کاری کنیم خواب از سرمون بپره
مبین کامل از بغلش بیرون اومد و در حال مالیدن گردنش گفت:
- نه تو قهوه میخوری نه من بهت شیرتوت فرنگی بدم توت فرنگی من؟جمله اخر رو وقتی گفت که داشت لپ متین رو میکشید متین دستش رو پس زد و در حال بلند شدن گفت:
-بیا بریم یه کاری پیدا کنیم که سرمون گرم شهمبین روی تخت طاق باز دراز کشید و سرش رو سمت متین خم کرد و گفت:
- چکار کنیم؟
متین نگاهی به گوشیش کرد و گفت:
- کیک تولد درست کنیم؟
- کیک تولد واسه کی؟متین به حواس پرتی برادرش ریز خندید و اینبار اون لپ مبین رو کشید و گفت:
- شیرشکلات حواس پرت من امروز تولدمونه
YOU ARE READING
The END
Fanfictionفصل آخر از سری مجموعه im not ok و paper cuts دوستان تازه وارد توجه کنید به دلایلی واتپد پارت ها رو به هم ریخته آپ کرده از روی لیست میتونید به ترتیب شماره پارت ها مطالعه کنید این بوک شامل پارت یک تا صد و پنجاه هست