رابین دیگه نگفت اون بابای من نیست فقط سر تکون داد و از آغوش متین بیرون اومد و شروع به کشیدن خطای فرضی روی دست هولی کرد و وقتی هولی شروع به لیسیدن دستش کرد بازم ریز خندید متین از دیدن خنده اش خیالش راحت شد و گفت:
- میشه یه ماموریت خیلی مهم بهت بدم؟
رابین سر تکون داد و متین رابین رو نشون پاهاش رو دراز کرد و هولی رو روی پاهای رابین گذاشت:- میشه به جای من مراقبش باشی نباید رو دستاش وایسه چوت دردش میگیره بغلش کن و نازش کن و نزار روی دستاش بایسته تا من برگردم باشه؟
- باشهمتین با راحت شدن خیالش از رابین از جا بلند شد و سراغ مبین رفت هنوزم همونجا روی کاناپه نشسته بود و با کلافگی شقیقه اش رو ماساژ میداد متین کنارش نشست و گفت:
- روزی که میخواستی به سرپرستی بگیریش میدونستی اون یه بچه نرمال نیست و قراره خیلی سخت باشه
مبین موهاش رو کشید و جواب داد:- میدونستم اما اون بچه با تو مشکلی نداره یجورایی حس میکنم این جواب سرنوشته بچه تورو ازت گرفتم و حالا اون فقط تورو میخواد
- من نجاتش دادممبین متعجب سر بلند کرد و پرسید:
- چی؟
- خودش الان گفت من از دست اجوشی منحرف نجاتش دادم واسه همین بهم اعتماد داره تو هم باید نجاتش بدی تا بهت اعتماد کنه میخوای بگم یونگی لخت شه؟یونگی که در حال ور رفتن با لپ تاپش بود با شنیدن این حرف سریع اعتراض کرد:
- یاااامتین با خنده گفت:
- خب متاسفم دوست پسر من میگه فقط واسه خودم لخت میشه مجبوری بری سوهو هیونگو لخت کنی فقط یکم تنوع به خرج بده این سری شورت یه کارتون دیگه رو پای سوهو هیونگ کنمبین با اینکه خنده اش گرفته بود اما گفت:
- متین من خیلی جدیم
متین دست از خنده برداشت و خیلی جدی گفت:- خب منم جدیم مبین اون بچه ترسیده اون مورد کودک آزاری بوده اونم توسط مادرش تنها کسی که داشته و برای همین براش سخته به کسی اعتماد کنه تو باید براش وقت بذاری بهش ثابت کنی مورد اعتمادی تا بتونه بهت نزدیک بشه
من قبلا جاش بودم میدونم اعتماد کردن دوباره به ادمای اطرافت چقدر سخته اما نشدنی نیست فقط بهش وقت بده باشه؟ باهاش با جدیت برخورد نکن میدونم میخوای پدر خوبی باشی
ولی بازم بهت میگم اون یه بچه عادی نیست که بتونی از روی مقاله های چطور پدر خوبی باشیم باهاش رفتار کنی باید تا وقتی بهبود پیدا میکنه به سازش برقصی اگه واسه چند وقت سبزیجات نخوره مشکلی پیش نمیاد
اگه نخواد حموم بره مشکلی پیش نمیاد اگه نخواد سر ساعت بخوابه آسمون به زمین نمیاد تو میتونی فعلا با قوانین اون کنار بیای تا اون تورو بپذیره و بعد کم کم مجبورش کنی طبق قوانین تو برخورد کنه
YOU ARE READING
The END
Fanfictionفصل آخر از سری مجموعه im not ok و paper cuts دوستان تازه وارد توجه کنید به دلایلی واتپد پارت ها رو به هم ریخته آپ کرده از روی لیست میتونید به ترتیب شماره پارت ها مطالعه کنید این بوک شامل پارت یک تا صد و پنجاه هست