متین حوصله صحبت کردن درباره میساکی رو نداشت برای تغییر بحث موضوع رو سمت ویمین کشید:
- درباره نود و پنج لاین وضع اونقدرا بد نیست همه از دیدن تتوی کمر جیمین ذوق کردن و دارن سایز ته ته رو موضوع جوکاشون میکنن
- درباره شما دو تا چطور؟متین اهی کشید و مظلومانه جواب داد
- نپرس که یادش میفتم میخوام سرتو بکنم احتمالا یکی از دلایلی یونگی برای اینکه بیرونم کرد همین باشه الان هشتگ کوکتین از مگی هم بیشتره احتمالا یونگی بیشتر از عصبانی شدنش برای اینکه اهنگی که دو هفته بود روش کار میکرد رو راحت لو دادی بیشتر از اینکه الان باید در کنار بین تین با کوکتین شیپرا هم رقابت کنه عصبیهمبین با صدای بلند خندید و گفت:
- خب اخه کنار هم واقعا خیلی کیوت بودین اونجوری که شما دو تا تو بغل هم خوابیده بودین فیلم میدیدن منم حسودیم شد
متین دقیق به برادرش نگاه کرد و موشکافانه پرسید- احتمالا بخاطر اینکه حسودیت شد بلند شدی از خوابگاهمون لایو تاریخی گرفتی
- بابا خوابگاه شما که دیگه باید عادت کرده باشن غیر عادی در واقع این بود که شما داشتین طرز تهیه بیبیم میان رو مثل فیلم پورن میدیدن و تازه اونم تو بغل هم؟ ما سه نفر با نوع دیدن شما دو تا اینور تحریک شدیم شما خودتون هیچی تون نشد؟متین انگار عادی ترین کار دنیا باشه جواب داد:
- نه چرا چیزی بشه ما در طول بیست و چهار ساعت حداقل یه ربعش رو روی همدیگه ایم هیچ وقت هم هیچی مون نمیشهابروهای مبین بالا پرید الان این حرف رو برادرش زد؟ همون برادرش که یه دوست پسر شدیدا غیرتی و حسود داشت که حتی به مبین هم حسادت میکرد؟ مجبور شد بپرسه
- حتی جلوی یونگی؟- اوهوم همیشه یونگی هم سر میرسه
- بعد اون وقت هیچی نمیگه
متین شیطانی خندید و گفت:
- نه هیچی نمیگه فقط بیخ گردنمو میگیره میکشه کنار میبره تو اتاق تنبیه کنهصدای خنده هر دو برادر ماشین رو پر کرد مبین بین خنده اش گفت:
- شرط میبندم اصلا دقیقا بخاطر تنبیه تهش این کار رو میکنی نه؟
متین فقط خندید و شونه بالا انداخت و برای پیچوندن بحث اطراف رو نگاه کرد و پرسید:
- کجا داریم میریم؟- میریم مرکز خرید چیزایی که لازم داری بخریم بعدم منم اندازه دوست پسرت به ترند شدن کوتین حسودیم شده پس یکم هم تو مرکز خرید جولان میدیم که چهار تا فنکم ازمون بگیرن بین تین هم ترند شه من دلم خنک شه بعدم از همین راه میریم فرودگاه هم من از بازخواست جفت کمپانیا فرار میکنم هم تو ،پیشنهاد خوبیه مگه نه؟
پیشنهاد خوبی بود اما متین یکم مردد بود به یونگی چیزی از رفتنش نگفته بود و مطمئن بود این یونگی رو نگران و دلخور میکنه اما خب تقصیری هم نداشت مقصر یونگی بود که از خوابگاه بیرونش کرده بود
YOU ARE READING
The END
Fanfictionفصل آخر از سری مجموعه im not ok و paper cuts دوستان تازه وارد توجه کنید به دلایلی واتپد پارت ها رو به هم ریخته آپ کرده از روی لیست میتونید به ترتیب شماره پارت ها مطالعه کنید این بوک شامل پارت یک تا صد و پنجاه هست