مبین سری تکون داد و تشکر کرد و بعد از اینکه کمی با مادرش حرف زد و شرایط رو توضیح داد راهش رو کشید و پایین رفت با دیدن ماشین وکیل درست جلوی بیمارستان قبل از اینکه فن ها متوجهش بشن به سمت ماشین دویید و سوار شد
با سوار شدنش وکیل گازش رو گرفت و رفت و در همون حال سلام کرد مبین جواب سلامش رو داد و بیقرار پرسید:-چه چیز مهمی بود که انقدر برای گفتنش عجله داشتین
مرد تبلت رو از روی کنسول کنارش برداشت دست مبین داد و گفت:
- رمزش یک تا چهار هست باز کنید و فیلم رو ببینیدمبین رمز رو زد و به فیلمی که پلی کرده بود نگاه کرد فیلم دوربین مداربسته بود که آیون رو در حال رد شدن از خیابون هایی نشون میداد با گیجی پرسید:
- اینا چیه؟- به ساعت و تاریخ نگاه کنید ساعت و روزی بوده که پدر رابین کشته شده توی اون حدود ساعت آیون شی اطراف بیمارستان دیده شده
مبین با چشمای گرد پرسید:- این واقعا مدرک مهمیه از کجا پیداش کردید
- میدونید که بعد از پخش شدن فیلم شما روبروی دادگاه فناتون ناراحت شدن و شروع کردن به دنبال مدرک علیه آیون گشتن چند تا از فن ها این فیلم ها رو پیدا کردن و به ایمیل من فرستادن
مبین با ذوق گفت:- با این فیلما میشه ثابت کرد مرگ کیم جون کار همسرش بوده؟
وکیل با یه لبخند از بناگوش در رفته جواب داد:
- با این نه نمیشه ولی یه مدرک خیلی مهم تر داریمکمی مکث کرد تا مبین رو مشتاق کنه و بعد گفت:
- دو تا شاهد پیدا شده روز مرگ کیم جون روی پشت بوم مدرسه شون که روبروی بیمارستانه قایم شده بودن تا یواشکی سیگار بکشن از اونجا خیلی واضح اون زن رو دیدن اما چون میترسیدن اعتراف کنن چرا روی پشت بوم بودن و میترسیدن براشون شر بشه ساکت موندن- پس الان برای چی میخوان شهادت بدن؟
- امروز بیگ هیت بیانیه به هوش اومدن برادرتون رو منتشر کرد و فکر کنم بتونید حدس بزنید اون دخترا آرمی هستن با گریه اومدن دفترم و گفتن که تا الان بخاطر ترسشون سکوت کرده بودن اما الان که اوپاشون به هوش اومده نمیخوان اوپا متوجه بشه رابین رو ازشون گرفتن چون میدونن برادرتون چقدر رابین رو دوست دارهمبین توی دلش پوزخند زد اون دخترا حتی نمیدونستن متین رابین رو یادش نیست برای پرت کردن حواش از مشکل متین پرسید:
- خیلی خب الان مرحله بعدی چیه؟ باید مدارک و شاهدین رو ببریم دادستانی؟
مبین نمیدونستن که لبخند وکیلش میتونه حتی از این هم گشاد تر بشه:- همه این کارها رو قبلا انجام دادم دادستانی دستور بازداشت آیون شی رو هم صادر کرده همراه نیروهای پلیس برای دستگیری آیون شی رفتم و شخصا رابین رو تحویل گرفتم و همراه یکی از افسر ها به پرورشگاه بردم و تحویل دادم
YOU ARE READING
The END
Fanfictionفصل آخر از سری مجموعه im not ok و paper cuts دوستان تازه وارد توجه کنید به دلایلی واتپد پارت ها رو به هم ریخته آپ کرده از روی لیست میتونید به ترتیب شماره پارت ها مطالعه کنید این بوک شامل پارت یک تا صد و پنجاه هست