صفحه دو بعدی باز کردم و توی صفحه دوم هشتگ رو سرچ کردم یه فیلم از لایو یکی از بازیگرها با هشتگ ارمی هلپ می ترند شده بود و برای کپشن نوشته شده بود:
- اوپای ما هم مثل متین شما توی لایو ازمون خداحافظی کرد و این ما رو خیلی نگران کرده آرمی لطفا کمک مون کنید اوپامون رو پیدا کنید و خبر سلامتیشو بهمون بدین
خب مسلما این درخواست چیزی نبود که ارمی بتونه حلش کنه پس با یه ذهن درگیر دوباره صفحه لایو رو کامل باز کرد و گفت:
- بچه ها فکر کنم من دیگه باید برم همراه با شما بهم خیلی خوش گذشت دوستون دارم و خداحافظلایو رو قطع کرد و سر مبین رو از روی بازوش برداشت و اروم طوری که بیدار نشه به پشتی صندلی تکیه داد و بعد کمربندش رو باز کرد و خودش رو روی صندلی جلویی کشید و اهسته گفت:
- هیونگ نیم معذرت میخوام اما شما این بازیگر رو میشناسید؟منیجر نیم نیدا برای یه لحظه سمت متین برگشت و عکس روی گوشی رو دید و بعد دوباره چشمش رو به مسیر جلوش دوخت و جواب داد:
- آره میشناسم چطور؟- میدونید خونه اش کجاست یا شماره تلفن منیجرش رو دارین؟
- منیجر که فکر نکنم دیگه داشته باشه این چند ساله اخیر یه سری رسوایی داشت احتمالا تا الان کمپانیش باش لغو قرار داد کرده اما بخوای میتونم برات آدرس خونه اش رو گیر بیارمبا تاکید بیشتری گفت:
- هیونگ این خیلی فوری و عجله ایه همین الان باید برم خونه اش میتونی برام پیداش کنی؟
منیجر نیم نیدا سری تکون داد و گوشیش رو برداشت و شروع به شماره گرفتن کردمنیجر بنگتن نبود اما خوب میدونست تمام این یک سال و نیم گذشته رو متین یه کمپین ضد افسردگی تشکیل داده و به واسطه این کمپین به خیلی از سلبریتی هایی که دچار افسردگی بودن و حتی خیلی از طرفدار هایی که افسردگی حاد داشتن کمک مالی و معنوی کرده و برای همین کاملا مطمئن بود اگه الان متین میگه عجله دارم یعنی موضوع خیلی فوریه پس سریع دست به کار شد
توی این فرصت متین فیلم لایو بازیگر رو گذاشت و مشغول نگاه کردنش شد حتی از سر و وضع و لباس هاش هم پیدا بود که افسردگی داره طوری که حتی حوصله رسیدن به خودش و بعد لایو گرفتن رو نداشت حرفاش تماما بوی رفتن و نبودن میداد و این وسط چیزی که متین رو آزار میداد حرف آخرش بود:
- چطوری میتونید زندگی منو قضاوت کنید؟ مگه شما جای من زندگی کردین؟ فکر میکنید اگر به جای من بودین بهتر عمل میکردین؟ هیچ کس نمیتونه اینطور ادعا کنه
صدای منیجر نیم نیدا باعث شد متین سرش رو از گوشی بیرون بیاره
- آدرسش رو پیدا کردم الان میریم اون سمت
***با رسیدن به آدرس سریع پیاده شد منیجر نیم نیدا از پنجره ماشین سرش رو بیرون کرد و گفت:
- صبر کن ماشین رو پارک کنم بیام
خیلی سرسری جواب داد:
YOU ARE READING
The END
Fanfictionفصل آخر از سری مجموعه im not ok و paper cuts دوستان تازه وارد توجه کنید به دلایلی واتپد پارت ها رو به هم ریخته آپ کرده از روی لیست میتونید به ترتیب شماره پارت ها مطالعه کنید این بوک شامل پارت یک تا صد و پنجاه هست