عقل از سر یونگی پرید الان متین جدی بود؟ عشق اول متین خودش بود؟ یه جرقه از ذهنش رد شد شخصیت یونجی برای زمانی بود که متین هنوزم ادای یه هموفبیک که از گرایشش خبر نداره رو درمیاورد
پس در واقع اون تمام اون مدتی که وانمود میکرد یونگی رو به عنوان دوست میبینه روش کراش داشت اما برای راحت کردن خیال شخصیت هموفبیکی که برای خودش ساخته بود با خیال راحت روی ورژن دخترونه یونگی کراش زده بود
لعنتی همیشه فکر میکرد ممکن نیست از این بیشتر عاشق متین باشه اما الان که راز کوچولوی شازده کوچولوشو فهمیده بود حس میکرد حتی بیشتر از قبل عاشقشه متینش برای دوست داشتنش از اول هم با خودش کلی جنگیده بود اما همیشه وانمود میکرد حاضر نیست براش بجنگه
نامجون کجا بود بیاد ببینه دوست پسرش از کل رمانای عاشقانه دنیا رمانتیک تره
لبش رو یه گاز کوچیک گرفت و بدون ول کردن لب پایینش زمزمه کرد:
- میخوای یه رازی رو بدونی؟متین به جای جواب سرش رو بلند کرد لبای یونگی رو توی لبهاش کشید و در حال زدن گاز های ریز و ملایم روی لباش سرش رو به نشونه منفی تکون داد اما یونگی مصمم بود رازش رو به متین بگه از متین که مشتاقانه در حال جویدن لبهاش بود فاصله گرفت و با لبخند گفت:
- حسمون از اول دو طرفه بود
خندید و چشمای سبز از زیر موهای فرش درخشید و یونگی روبیقرار تر کرد این بار به جای لبهاش سمت گردنش رفتبوسیدن رو از پایین لاله گوشش شروع کرد و سانت به سانت پایین تر رفت زبونش رو روی ترقوه اش کشید و هم زمان با بوسیدنش رونش رو چنگ زد متین از شدت درد و لذت هم زمان موهاش رو چنگ زد و خندید:
- نکن دختر درد دارهیونگی خندید میگفت درد داره ولی همزمان با گفتن کلمه درد ناله کرده بود اینبار بی رحم تر شد دستش سمت دکمه شلوار متین رفت و در حال باز کردنش ملایم گفت:
- میخوام با من باشی نمیخوام با هیچکس دیگه باشی به میز و صندلی و چوب بیلیارد و حتی به مبین و کوکی حسودی میکنم به هرکی توجه تورو داشته باشه حسودی میکنم میخوام همه توجه تو مال من باشه. هست؟
مچ دست متین دست یونگی رو متوقف کرد و با اخم جواب داد:
- نه نیست.یونگی رو کنار زد و از روی میز بلند شد خواست بلند بشه و بره اما انقدر گیج و مست بود که حتی نتونست از روی میز پایین بیاد دوباره روی میز خوابید نیشخندی زد و موهاش رو بالا داد و گفت:
- از لج ددی زیادی مست کردم خیلی گیجم نمیتونم رو پام وایسم
یونگی اما نخورده گیج بود بخاطر جلب توجه متین مست لباس زنونه گرفته بود چیزی که متین دوست داشت و یبار قبلا گفته بود کینکشه و حتی دست بر قضا عشق اولش از آب دراومده بود اما حالا داشت پسش میزد؟ مبهوت پرسید:
YOU ARE READING
The END
Fanfictionفصل آخر از سری مجموعه im not ok و paper cuts دوستان تازه وارد توجه کنید به دلایلی واتپد پارت ها رو به هم ریخته آپ کرده از روی لیست میتونید به ترتیب شماره پارت ها مطالعه کنید این بوک شامل پارت یک تا صد و پنجاه هست