واسه من یه دسته گل از شکلات و کاندوم سفارش دادی اونم به اسم خودت؟
سوهو ریز خندید و جواب داد:
- در واقع به اسم مینسوک خریدم چون میلیون ها کیم مینسوک تو کره هست و هیچکس شک نمیکنه که این کیم مینسوک که نیاز به یه دسته گل از جنس کاندوم داره دقیقا میتونه کیم مینسوک اکسو باشهو بعد با شیطنت و یه لحن منظور دار پرسید:
- منظورم از این هدیه رو گرفتی یا نیازه برات توضیح بدم
مبین شمردن اون بسته های خاص بین بسته های شکلات توی دسته گل رو تموم کرد و گفت:- دقیقا چهارده تاست نه؟ یکی واسه هر شب فکر نمیکنی خیلی زیاده خواهی جناب کیم جونمیون؟
- کجاش زیاده خواهیه؟ فقط میخوام قبل از رفتن حسابی از بودن کنار همسرم استفاده کنمیکی از شکلاتا رو برداشت و در حال باز کردن زر ورق روش جواب داد:
- اما هر شب؟ این بیشتر شبیه سو استفاده ست- تو باهاش مشکلی داری؟
یه ابروشو بالا انداخت و شکلات رو بدون فرو بردن داخل دهنش بین لبهاش نگه داشت سرش رو سمت سوهو خم کرد و منتظر موند سوهو خیلی دقیق منظورش رو فهمید به اطراف نگاه دقیقی کرد و و وقتی مطمئن شد هیچ دوربین پاپاراتزی اون اطراف نیست لباش رو به لبهای مبین نزدیک کردنیمه بیرون زده شکلات از بین لبهاش رو گاز زد و بعد از اینکه یه بوسه کوتاه از لبهای مبین گرفت صدای آهسته مبین رو قبل از فاصله گرفتن ازش شنید:
- من هیچ وقت با کنار تو بودن و داشتنت هیچ مشکلی ندارم
***نگاه متحیری به کشتی تفریح بزرگ مقابلش انداخت و از اونجایی که هنوزم شک داشت سرکاری باشه گفت:
- اوووم نمیخوای بگی که فقط واسه یه شب همچین کشتی بزرگی خریدی
سوهو با تته پته پرسید:- خب اگر بگم آره؟...
مبین سریع اعتراض کرد:
- جونا
- نه نه خیالت راحت فقط واسه امشب کرایه اش کردم
مبین دستش رو روی سینه اش گذاشت و یه نفس راحت کشید:
-اوه خیالم راحت شدسوهو دستش رو روی کمر مبین گذاشت و در حالی که به سمت ورودی کشتی راهنماییش میکرد گفت:
- فقط لطفا تو جلوتر برو من یه زنگ به وکیلم بزنم بگم اون قرارداد رو امضا نکنه
میدونست داره شوخی میکنه اما میتونست دل به دل شوخی بامزه ی بامزه ترین عضو اکسو نده؟ باز با خنده اعتراض کرد:- جوناااا
سریع دستش رو تکون داد و از خودش رفع اتهام کرد:
- نه نه فقط یه شوخی بود جدی نخریدمشخندید و همراه هم سوار کشتی شدن مبین با شک به پله های ورودی کشتی که داشت بسته میشد تا کشتی حرکت کنه نگاهی کرد و مردد پرسید:
- به کادر خدماتی این کشتی اعتماد داری؟ عکس و فیلمی پخش نشهسوهو لبخند زد پسر کوچولوش انقدر بزرگ شده بود که حالا احتمال پخش شدن اخبارشون رو پیگیری میکرد بهش اطمینان خاطر داد:
- کادر خدماتی ای در کار نیست فقط ما دو تا و کاپیتان کشتی هستیم
YOU ARE READING
The END
Fanfictionفصل آخر از سری مجموعه im not ok و paper cuts دوستان تازه وارد توجه کنید به دلایلی واتپد پارت ها رو به هم ریخته آپ کرده از روی لیست میتونید به ترتیب شماره پارت ها مطالعه کنید این بوک شامل پارت یک تا صد و پنجاه هست