سر متین با شتاب بالا اومد الان چی شنیده بود؟ یونگی گناه دوست عزیزش رو گردنش انداخته بود؟ یعنی حتی حاضر بود برای نجاتش از متین مایه بذاره؟
سر بنگ پی دی سمت متین برگشت و از اونجایی که این حرف کاملا قابل باور به نظر میرسید گفت:
- راست میگه کار تو بوده؟متین به جای بنگ پی دی مستقیم به یونگی نگاه کرد از چشمای یونگی التماس تشعشع میکرد حتی لازم نبود حرف بزنه تا متین بتونه بشنوه خواهش میکنم گردن بگیر وگرنه دوست جونم بدبخت میشه
بدون برداشتن نگاه دلخورش از یونگی جواب بنگ پی دی رو داد:- بله کار من بود فکر کردم بامزه ست که یکم دیر برسه و تنبیهش کنیم میدونید که تنبیه دوست دارم
یونگی آب دهنش رو قورت داد کاملا میتونست معنی پشت حرف متین رو بفهمه اما برای نجات میساکی کار دیگه ای ازش برنمیومد متین یه ایدول بود و بنگ پی دی نمیتونست اخراجش کنه نهایتا مثل همیشه یکم نصیحتش میکرد اما اخراج کردن میساکی خیلی راحت بود و اون الان به این شغل بیشتر از هر چیزی نیاز داشت.
اما حرفای بعدی بنگ پی دی باعث شد از کرده اش پشیمون شه انگار کفر بنگ پی دی خیلی در اومده بود که این بار به یکم نصیحت اکتفا نکرد:
- تو دیگه داری صبر منو لبریز میکنی متینا فکر میکردم یکم عاقل شدی اما امروز و با این کارت بهم ثابت کردی که فرقی نداره چی بشه تو همیشه یه بچه سربه هوای احمقی که حتی مصلحت گروهش هم براش مهم نیست. وقتی باهات حرف میزنم به من نگاه کن
جمله اخر رو بلند فریاد زد و نگاه خالی متین سمت بنگ پی دی برگشت. بنگ پی دی با اینکه از نگاهش جا خورده بود اما عقب نکشید و ادامه داد:
- فکر میکنم در مورد تو زیادی کوتاه اومدم هرکاری کردی هیچ توبیخی پشتش نبوده و برای همین یاد نگرفتی بعضی از کارات تاوان سنگینی داره
این حرف یجورایی برای متین خنده دار بود اون حتی برای کارایی که نکرده بود هم تاوان داده بود اینکه میگفتی کاراش هیچ وقت تاوانی نداشته بی رحمی بود
- خسارت این لغو قرارداد رو از حقوق سالانه ات کم میکنمروش رو سمت میساکی کرد و گفت:
- برای تو هم حقوق سه ماهت کسر میشه تا یاد بگیری از قبل باید هرچیزی رو چک کنی تا همچین اشتباهی پیش نیادمیساکی فقط لباش رو بهم فشار داد و مظلومانه بله گفت هرچند که توی ذهنش داشت حساب و کتاب میکرد اگر سه ماه حقوق نگیره پس بدهیاش رو چه کسی قراره پرداخت کنه؟ صدای بنگ پی دی اجازه نداد افکارش ریشه بگیره:
- خیلی خب بسه دیگه جمع کنید برمیگردیمانگار متین فقط منتظر همین حرف بود با سرعت سمت در خروجی رفت و در حال بیرون رفتن صداش رو بالا برد:
- اولدمنیجر سریع جمع کن بریم من تو ماشین منتظرت میمونم برای رسیدن به فیلمبرداری دیرم شده
YOU ARE READING
The END
Fanfictionفصل آخر از سری مجموعه im not ok و paper cuts دوستان تازه وارد توجه کنید به دلایلی واتپد پارت ها رو به هم ریخته آپ کرده از روی لیست میتونید به ترتیب شماره پارت ها مطالعه کنید این بوک شامل پارت یک تا صد و پنجاه هست