زوج شیرین فقط تا زمان صرف ناهار کنار هم بودن و بعد از اون یونگی به بهانه اینکه باید یه کاری رو تا شب تحویل بده به اتاقش رفت و متین هم کنار کوکی نشست و با هم به صورت اشتراکی از یه هندزفری استفاده کردن تا چند تا کلیپ یوتیوب ببینن
مبین بعد از جواب دادن به یه تماس کاری بی حوصله روی مبل مقابل متین نشست و چپ چپ نگاهش کرد تا توجهش رو جلب کنه اما متین کوچکترین نگاهی سمتش ننداخت بالاخره وقت حوصله اش از این همه سکون و سکوت و یه جا نشستن سر رفت یه تصمیم شیطانی به سرش زد
گوشیش رو برداشت و به یه گوشه خلوت که کسی نبود رفت لایو اینستاش رو روشن کرد و بعد از ده ثانیه سکوت با صدای پچ پچ واری شروع کرد:
- سلام به همه لایو امروز یه ذره با لایوای قبلی فرق داره خب در واقع همتون میگفتین کنجکاوین که خوابگاهی که توش زندگی میکنم رو ببینین شاید خیلیاتون ندونین ولی من تو خوابگاه زندگی نمیکنم ولی یه نفر شبیه من هست که تو خوابگاه زندگی میکنه و من میتونم زندگی خوابگاهی اون رو به جای خودم نشون بدم
دوربین رو چرخوند و راه رویی که اتاق پسرا رو توی خودش داشت رو نشون داد و با یه لحن هیجان انگیز اما صدایی پایین گفت:
- این شما و این خوابگاه بنگتنیکی از کامنتا رو در حال رد شدن خوند:
- اوه قراره یه لایو تاریخی با کارگردانی اون یکی منصوری داشته باشیم... بله درسته یه لایو تاریخی جدید فقط اینکه این یکی شماره چند حساب میشه؟ شماره صد و شصت و چهار متین یا شماره یک من؟ یوروبون توی لایو تاریخی گرفتن هیچ تجربه ای ندارم امیدوارم بهم آسون بگیرید و دوستش داشته باشیدتوی راهردو جلو رفت و پشت در اتاق یونگی ایستاد و گفت:
- صدای آهنگ رو میشنوید مگه نه؟ آگوست دی بنگتن در حال ضبط جدید ترین کارشه میخوام خیلی غیر اخلاقی قانون کپی رایت رو زیر پا بذارم و یه کوچولو از آهنگش رو اسپویل کنم اما نگران نباشید با اینکه شما رو مخفی میکنم ولی بهش یه تقلب ریز میدم که کل آهنگش رو پخش نکنه تو لایوگوشی رو توی جیب سویی شرتش جوری که دوربینش بیرون باشه گرفت و تقه ای به در زد و وارد شد یونگی بدون قطع کردن آهنگ به سمت در برگشت و با دیدن مبین گفت:
- موبینا تویی بیا تو اتفاقا میخواستم نظرت رو درباره اهنگ بپرسممبین با تعجب پرسید:
- از کجا فهمیدی که منم؟ من که دستبند زدم؟
یونگی ابرویی بالا انداخت و با نیشخند گفت:
-در زدی و وارد شدی متین چرا باید واسه وارد شدن به اتاق خودش در بزنه؟مبین بی اراده لبش رو گاز گرفت همین یه کلمه کافی بود تا مگی شیپرا کولاک کنن برای فرار از ادامه این بحث و لو دادن احتمالی رابطه برادرش خیلی سریع پرسید:
- خب میخواستی نظرم رو درباره یه چیزی بدونی اون چی بود؟

ESTÁS LEYENDO
The END
Fanfictionفصل آخر از سری مجموعه im not ok و paper cuts دوستان تازه وارد توجه کنید به دلایلی واتپد پارت ها رو به هم ریخته آپ کرده از روی لیست میتونید به ترتیب شماره پارت ها مطالعه کنید این بوک شامل پارت یک تا صد و پنجاه هست