به محض پرسیدن این سوال فکر متین سمت شوهر خاله اش رفت توی ایران هم وقتی متین تصادفی سیر خورده بود مبین همین پیشنهاد رو داد و متین با همون صدا و یه خط ناشناس به خاله اش زنگ زد و زیر آب شوهر خاله رو زد و اون شب شوهر خاله مجبور شد واسه خودش اتاق جدا بگیره بنابراین سریع منظور مبین رو گرفت
- اذیت؟ یعنی مثلا مثل همون کاری که با عمو کردیم؟
مبین فقط به نشونه تایید سرتکون داد متین مشتاق پرسید:
- خط ناشناس داری؟- آره یه خط هست مال استدیوعه شما هم که هیچ وقت با استدیوی ما کار نکردین بخوایین شمارشو داشته باشین
متین مردد به ساعت نگاه کرد:
-ساعت سه و نیم صبح مبینمبین انگار نه انگار همون پسر مودب سوهو هیونگشه که حتی اجازه فحش یاد گرفتن هم نداره خبیثانه گفت:
- اشکال نداره اصل مردم آزاری به بیدار شدنشه برمگوشی رو بیارمیکم بعد جفتشون پای گوشی بودن متین در حال گرفتن شماره کوکی گفت:
- گشتن با ایمان برات بدآموزی داشته این چیزا رو از اون یاد گرفتی تو که از این کارا بلد نبودی- هوووم بهمگفت تو خوابگاه که بوده از این کارا زیاد میکرده
- چشم باباش روشن پول تحصیل گل پسرو میداده جای درس خوندن...
درست همون موقع بعد از بوق پنجم صدای خواب آلود کوکی پخش شد:
- الو- کوکیا
کوکی یکم مکث کرد و بعد انگار متوجه شده بود مزاحم تلفنیه گفت:
- اشتباه گرفتینمتین اما مثل یه ساسانگ حرفه ای جواب داد:
- شورت قرمزه پاته عشقم؟ الانم دستای ته ته دورته و سرش رو روی تتوی روی بازوت گذاشته، وایسا حدس بزنم ته ته کاملا لخته چون بعدش حوصله نداشته بره حموم نه؟سکوت کوکی طولانی شد مبین دستشو روی دهنش گذاشت که صدای خندش بلند نشه و متین کاملا مطمئن بود همه حدساش درست بوده و کوکی الان توی جونگ شوکه بنابراین گفت:
- منم باهات ست کردم مال منم قرمزه هانیمبین سرش رو توی بالشتش فرو کرد و کوکی با ترس پرسید:
- تو کی هستی؟- من یکیم که خیلی دوست داره دوست دارم روت بخوابم ببوسمت و بهت بگم دوست دارم اوووم حتی میتونیم با هم به جای طرز پخت بیبیم میان فیلم سوپر ببینیم
کوکی فقط با گفتن "گمشو روانی" گوشی رو قطع کرد دوقلوها با صدای بلند خندیدن و متین گفت:
- باور کن الان ته ته رو بیدار کرده دارن کل اتاق رو دنبال دوربین ساسانگ میگردنمبین با خنده خودش رو جلو کشید و گفت:
- خیلی خب الان به یونگی زنگ بزن
- اوه یونگی اگه بفهمه سرمو میبره
مبین خبیثانه لبخند زد:
- و کی گفته قراره بفهمه؟متین مردد شماره یونگی رو گرفت و در حال شمردن بوق آزاد پرسید:
- چی باید بگم؟- نمیدونم مثل ساسانگا رفتار کن دیگه
متین مردد نگاهی کرد و با خودش فکر کرد دلش نمیخواد یونگی رو بترسونه بنابراین خواست تماس رو قطع کنه اما درست قبل از لمس کردن دکمه صدای هوشیار یونگی توی گوشش پیچید:
YOU ARE READING
The END
Fanfictionفصل آخر از سری مجموعه im not ok و paper cuts دوستان تازه وارد توجه کنید به دلایلی واتپد پارت ها رو به هم ریخته آپ کرده از روی لیست میتونید به ترتیب شماره پارت ها مطالعه کنید این بوک شامل پارت یک تا صد و پنجاه هست