part 38

895 193 169
                                    

یونگی چند لحظه مکث کرد باید قبل از هر چیز از شر اون ربان مسخره خلاص میشد بعد در حالی که با عجله سمت در میرفت گفت:
- به نفعته وقتی برمیگردم اون روپوش کوفتیت رو پوشیده باشی دکتر

متین پیروزمندانه خندید و به محض بسته شدن در شلوار و باکسرش رو هم زمان درآورد و بعد از پوشیدن پیرهن کینک مبین، مشغول بستن دکمه های پیرهن یا به قول خودش روپوش پزشکی شد اما حتی قبل از اینکه فرصت کنه دکمه آخر رو ببنده یونگی مثل شتر سرش رو زیر انداخت و بدون در زدن وارد شد متین دکمه اخر رو هل هلی بست و شاکی گفت:

- من بهت گفتم بیمار بعدی؟
یونگی خیلی جدی گفت:
- به هر حال که جز من بیماری نداشتی حق نداری داشته باشی

متین ریز خندید و اوو کشید:
- اوووه بیمار مین غیرتی شدنت رو دوست داشتم

یونگی یه نگاهی به سر تا پای متین کرد و بعد پرسید:
- ببخشید دکتر اما چرا هنوز شروع نکرده لختی؟
متین گیج پرسید:
- اینم غیرتی شدن حساب میشه؟

یونگی به زحمت جلوی خنده اش رو گرفت و تشر زد:
- نخیر فقط برو شلوار کوفتیتو بپوش از الان لخت شدی بجز پاهات نمیتونم رو هیچ کوفت دیگه ای تمرکز کنم

متین با اینکه از این حرف ذوق زده شده بود اما به بازی کردن نقشش ادامه داد و بجای نشون دادن ذوق زدگیش برای داشتن تمام توجه یونگی با اعتماد به نفس گفت:

- یه دکتر خوب همیشه آمپولش دم دسته
یونگی با انگشت به پایین اشاره کرد و گفت:
- آخه الان یه خورده از آمپولت از زیر روپوشت زده بیرون

متین پایین رو نگاه کرد و با دیدن صحنه خنده دار جلوش لباشو محکم به هم فشار داد تا از خنده نترکه و بعد خیلی ریلکس دست به کمر شد و گفت:
- خب چیه هر دکتری یه متد درمانی داره دیگه

یونگی با کلافگی موهاش رو بالا زد و گفت:
- مگه واسه تولدت یه رول پلی نمیخواستی؟ فقط اون شلوار کوفتیت رو بپوش بذار رو خوشحال کردنت تمرکز کنم لعنتی پاهات هوش و حواس برام نمیذاره حتما باید به زبون بیارم؟

متین یه قدم فاصله بین شون رو برداشت دستاشو با عشوه گری دور گردن یونگی حلقه کرد پیشونیشو به پیشونیش چسبوند و ملایم گفت:
- فقط گاهی به زبون بیار اگه همیشه بگیش ممکنه از این همه شیرین بودنت دیابت بگیرم

یونگی لبخند زد و دستاش دور کمر متین حلقه شد و در حالی که نگاهش پایین بود باز اصرار کرد:
- خب حالا میپوشی؟

- با اینکه قراره خیلی زود باز درش بیارم ولی بخاطر تو میپوشم دوست داری تو پوشیدنش کمکم کنی؟

طوری اغواگر این جمله رو گفت که انگار داشت میگفت میخوای تو درآورونش کمکم کنی و لعنتی چرا حتی شلوار پوشیدنش هم برای یونگی تحریک کننده بود؟ برای اینکه باز تمرکزش رو از دست نده سقلمه ای به پهلوش زد و تشر زد:

The ENDOù les histoires vivent. Découvrez maintenant