part 149

620 181 378
                                    

چشماشو بسته بود اما خواب نبود فقط چشم بسته بود که زیر نگاه سنگین یونگی دووم بیاره و جلوی منیجرش چیزی نگه و یونگی هم هیچ قصدی نداشت از متین چشم برداره

هشتاد و دو روز بود اون رو فقط روی تخت دیده بود و حالا همین که روی صندلی ون لم داده بود براش مثل یه معجزه به نظر میرسید

با صدای جونگ کوک بالاخره تمرکز نگاهش از متین سمت دیگه ای رفت:
- اینا چرا انقدر سریعن؟
یونگی در حال پرسیدن دستش رو سمت جونگ کوک گرفت که موبایلش رو بگیره:
- چی شده؟

جونگ کوک موبایل رو به دستش داد و توضیح داد:
- موقع سوار ون شدن ازمون فیلم گرفتن با هشتگ به خونه خوش اومدی ترند شده
یونگی در حال خوندن کپشنی که ربطی به هشتگ نداشت آه کشید

"بین تین شیپرای گرامی توجه فرمایید اونی که متین رو میبره خونه یونگی پس از این به بعد جرات نکنید جلو هیچ مگی شیپری بگید بین تین ایز ریلا"

کامنتا رو باز کرد و برای اینکه متین رو بیدار نکنه آهسته برای کوکی خوند
- من فدای اون برید استایل بغل کردنتون بشم کیوتای من

- یونگی جان بذار از بیمارستان مرخص بشه بعد شروع کن مومنت دادن
- چشمام بخاطر اون مدل برید استایل بغل کردن مگی داره اکلیل گریه میکنه

- دو ماه و نیم از غصه بیهوشی متین گریه میکردم طوری که نمره چشمم کم شد اما به دیدن این برید استایل مگی با عینک می ارزید

- یه بین تین شیپر: اوه مبین و متین کنار هم ایستادن میخندن بین تین ایز ریل یه مگی شیپر: یونگی داره همسرشو میبره خونه خودش. بین تین شیپر: نه این کاملا تصادفیه

با صدای فحش دادن زیر لبی متین نگاه هر دوشون سمت متین برگشت و یونگی که درست نشنیده بود آهسته پرسید:
- با منی؟

- نه با اون کره خری بودم که تورو همسر من صدا کرده بود داشتم یه دور دیگه عمه و شوهر عمه ش رو با هم آشنا میکردم

یونگی با شیطنت خندید و جاش رو عوض کرد روی صندلی پشت سر متین نشست و به عمد کنارش گوشش پچ زد که صداش به گوش سجین نرسه:
- چرا نامزد جونم؟ دوست نداری بریم آمریکا ازدواج کنیم؟

متین که بخاطر حس نفسای یونگی کنار گوشش مور مورش شده بود خودش رو عقب کشید و برای انتقام داد زد:
- سجین هیونگ آیدولت داره به من پیشنهادای بیشرمانه میده

سجین در حال رانندگی از آینه نگاهی به اون سه تا کرد و جواب داد:
- یه چیزی بگو بگنجه تو این ماشین تنها کسی که به بقیه پیشنهاد بیشرمانه میده تویی

متین لباشو به هم فشار داد که به منیجرش فحش نده و این حرف و حرکت باعث خنده دو تا پسر دیگه شد یونگی بازم سرش رو کنار گوش متین برد و آهسته گفت:

The ENDWhere stories live. Discover now