part 114

690 174 324
                                    

سروه که تا الان خودش رو سرگرم کشیدن این طرح ها کرده بود که وارد مکالمات کره ای برادراش نشه جواب داد:

- قشنگیش به سادگیشه دیگه ببین اسمش رو گذاشتم کالکشن هو ایز دیز بعد اینجوریه که رو هر چی اسمشو مینویسیم رو کلاه مینویسم این یه کلاهه

رو تیشرت مینویسیم این یه تیشرته رو کفش مینویسیم این یه کفشه اینجوری یه جورایی بامزه هم هست بخصوص که اسم کالکشن کاملا پیداست هدف چیه هو ایز دیز

- هوم به نظرم ایده خوبیه با نوشته ها موافقم اما باید برشا رو عوض کنیم یکم جذاب ترش کنیم
سروه دستش رو دراز کرد:
- باشه بده یکم تغییرش بدم ببین نظرت چیه

متین کاغذ طرح ها رو به سروه برگردوند و بعد برای چند دقیقه تنها صدای موجود صدای مبین بود که توی آشپزخونه داشت نکات فسنجون رو به یونگی یاد میداد
سوهو که از سکوت حوصله اش سر رفته بود سعی کرد یه بحث رو شروع کنه:

- کل سوشال پر از عکس خواهر تون شده همه دارن میپرسن اون کیه در واقع سوال اصلی همه اینه که با کدوم یکی تونه هر دو فندوم گیج شدن که مچ کدومتون رو با دوست دخترش تو فرودگاه گرفتن و باید کدومتون رو بایکوت کنن

متین در حالی که داشت سر به سر رابین میذاشت و چشماش رو میگرفت که نتونه یواشکی سروه رو برانداز کنه جواب داد:
-اوهوم تو دفتر وکالت که بودم از کمپانی زنگ زدن ازم توضیح خواستن گفتم با اینکه من نبودم ولی اون دختر خواهرمونه

اما ازشون خواستم فعلا بیانیه ندن و تا روز افتتاحیه سکوت کنن چون طبق گفته تیم بازاریابی این یه ایده فوق العاده برای جلب توجه عموم به برندمونه اینجوری توجه همه به شایعه قرار گذاشتن ما جلب میشه و وقتی تو افتتاحیه اعلام میکنیم اون دختر خواهرمونه همه برای گرفتن جواب سوالشون و ارضای حس کنجکاوی شون توجهشون به افتتاحیه برند جدید جلب میشه

مبین به کانتر تکیه داد و گفت:
- فکر هوشمندانه ایه اما سوال اصلی من اینه جدی از کمپانیت بهت زنگ زدن؟ اونم به محض شروع شدن شایعه؟
- اوهوم

- یجورایی بهت حسودیم شد کمپانی من حتی براش مهم نبود دختره کی هست فقط منیجرم زنگ زد گفت از تیم روابط عمومی گفتن سر دیتات یکم بیشتر دقت کن عزیزم.

خدایی اس ام این روزا خیلی بی اهمیت شده سر شایعه چانیول بخاطر اون بیانیه برعکس کوفتیش کل فندوم شاکی بودن باعث شد از یه سری عکس مسخره همچون شایعه هایی در بیاد و تازه به جای اینکه از آیدولش حمایت کنه چانیول هیونگمو مجبور کرد یه سال زودتر دفترچه سربازی پر کنه

بالاخره یونگی هم وارد بحث شون شد:
- ولی واسه کمپانی ما خیلی مهمه حتی یبار یادمه متین سیر خورده بود صداش دخترونه شده بود بعد حواسش نبود تماس منیجرشو جواب داد

The ENDWhere stories live. Discover now