متین در حال چک کردن گوشیش پرسید:
- کیو میگی؟ شوتارو؟
مبین با چشمای گرد پرسید:
- میشناسیش؟متین حتی موقع جواب داد نگاه هم نکرد بیخیال فقط نه گفت و مبین دوباره پرسید:
- پس اسمشو از کجا میدونی؟اینبار در حد یه نگاه یه ثانیه ای و زیر چشمی نصیبش شد:
- مگه خودشو به تو معرفی نکرد؟
- اسمش یادت موند واقعا؟متین در حال بازی با گوشیش با خنده گفت:
- آخه اسمش خنده دار بود انگار مثلا علی دایی شوت کرده یکی داره میگه اوه نگاه تورو خدا شوتاروبا حرفش مبین با صدای بلند خندید و گفت:
- عاشقتم که اسم سالم واسه کسی نمیذاری بمونهمتین در حال باز کردن صفحه توییترش با شیطنت چشمکی زد و گفت:
- تازه نمی دونی منیجر هوسوک هیونگ رو چی صدا میکنممبین با صدای بلند خندید و گفت:
- میدونم و بخاطر همین خیلیم بی ادبیمتین بی حرف فقط ابروش رو بالا انداخت و ترند های جهانی رو سرچ کرد و با دیدن ترند اول ابروهاش از تعجب بالا رفت و بی ربط به بحث قبلیشون اسم ترند رو بلند برای مبین خوند:
- من میدونم دوقلوها پولشونو کجا خرج میکنن
مبین با کنجکاوی خودش رو جلو کشید و در حالی که به شونه متین لم میداد پرسید:- با ماست؟ بابا ما که نشستیم نون و ماستمون رو میخوریم باز چیکار کردیم اسممون ترند یک شده؟
متین بی حرف و با یه اخم روی صورتش لینک ترند رو باز کرد این موضوع دیگه زیادی داشت کش پیدا میکرد و از این موضوع اصلا راضی نبود اولین توییت رو باز کرد و شروع به خوندن کرد:- خیلی خب چیزی که متین اروم ما رو انقدر عصبی کنه که به حرف بیاد قطعا ما ارمیا رو هم عصبی میکنه میخوایین بدونین پولی که بیست و چهار ساعت براش تلاش میکنه رو از کجا بدست اورده؟ اصلا شما کی هستین که بخوایید بدونید؟
ولی با این وجود میگیم که مثل الان نادون باقی نمونید من کارمند افتخاری امور مالی خیریه بزرگ سام یونگ چول هستم اونایی که نمیشناسن باید بگم اون یه خیریه خیلی بزرگه که تو همه زمینه ها فعالیت داره از کمک به کودکان و بیماران بگیر تا مبارزه یه روز که مثل همیشه داشتم به صورت داوطلبانه تو خیریه کار میکردم یه سند پرداخت جالب چشمم رو گرفت
یه پرداخت یه ملیون وونی بود برای کودکان بد سرپرست و بی سرپرست به اسم متین منصوری با دیدن این فرم ذوق کردم اما نکته جذاب و کیوتش میدونید کجا بود این که هرچی جلوتر میرفتم رسیدای بیشتری پیدا میشد که بعضیاشون به اسم ماتین شی و بعضیا به اسم موبین شی بود اون لحظه حتی از تصورش خنده ام گرفت
ولی کاملا مطمئن بودم این دوتا برادر نشسته بودن کنار هم و با هم کل کل کمک خیریه گذاشتن چون دقیقا اینجوری بود که جدی تو به بچه ها یه میلیون دادی پس من به بیماران دو میلیون میدم
YOU ARE READING
The END
Fanfictionفصل آخر از سری مجموعه im not ok و paper cuts دوستان تازه وارد توجه کنید به دلایلی واتپد پارت ها رو به هم ریخته آپ کرده از روی لیست میتونید به ترتیب شماره پارت ها مطالعه کنید این بوک شامل پارت یک تا صد و پنجاه هست