یونگی چیزی نگفت دستای متین که تو دستش بود رو بالا گرفت و به دستاش خیره شد دلش میخواست میتونست حالا که خبری از گره نیست حداقل مثل قبل متین رو با یه دستبند به خودش ببنده اما خوب میدونست که متین چقدر نسبت به همچین دستبندایی فوبیا داره
حتی امشب توی اون شاپ بزرگسالان کاملا عمدی سمت دستبندای فانتزی توی فروشگاه رو نگاه نکرده بود
آهنگ تموم شده بود اما انگار جفتشون خیلی غرق افکارشون بودن که هنوزم داشتن با یه آهنگ ریتمیک لاتین تانگو می رقصیدن اولین کسی که به خودش اومد یونگی بود سر جاش ایستاد و از متین جدا شد و گفت:
- همیشه دلم میخواست یبار با هم تانگو برقصیم ممنون
متین چیزی نگفت حتی جلوی بالا رفتن ابروهاشو گرفت اما این سوال توی ذهنش پیش اومد که چرا هیچ وقت به چیزایی که یونگی از رابطه شون میخواست فکر نکرده بود؟بی اراده گفت:
- دیگه دوست داری چیکار کنیم؟
- من؟ هیچی امشب قراره کارایی که تو دوست داری رو بکنیم- و منم دلم میخواد هر کاری تو دوست داری بکنم
یونگی نگاهش کرد نگاه متین جدی بود اما یونگی واقعا هیچ چیز خاصی نمیخواست همین که با متین وقت بگذرونه واسش کافی بود به اطراف نگاه کرد و اولین چیزی که به ذهنش رسید رو بی فکر گفت:- با هم مشروب بخوریم
متین خیلی سریع اجابت کرد:
- خیلی خب پس با هم مشروب میخوریم
سمت بار بزرگ و مجهز گوشه اتاق رفت و به انواع مشروبای توی بار نگاه کردمشروب شناس قهاری نبود اما حداقل میتونست شامپاین رو بین اون همه مشروب تشخیص بده بطری رو برداشت و شروع به تکون دادنش کرد اما یونگی سریع رسید دستش رو گرفت و گفت:
- نه متین تو وقتی مست میکنی غیر قابل کنترلیمتین بطری رو سمت خودش کشید و شمرده شمرده یاداوری کرد
- تو گفتی میخوای با من بنوشی
یونگی دوباره سعی کرد بطری رو از دستش بگیره و گفت:- اون فقط یه آرزوی محاله آخه مگه میشه من و تو هم زمان مست کنیم؟ من مست باشم کی تو رو از لب و لوچه میز و صندلی بیرون بکشه؟
متین با یه حرکت بطری رو از دست یونگی کشید و قبل از اینکه بتونه باز از دستش بگیره تلاش کرد درب رو باز کنه و در همون حال گفت:
- بابا کنترل نمیخواد که من که وقتی پیش تو مست میکنم همش دنبال اژدها بازی با توام سراغ میز و صندلی نمیرم بقول سوهو هیونگ واسه کنترلم فقط کافیه باهام بخوابی
یونگی سر جاش خشک شد و دست از کش مکش با متین برداشت الان چی شنیده بود؟
درست همون لحظه در بطری باز شد و تقریبا نصف شامپاین روی صورت و لباس یونگی پاشید متین هول شده بطری رو کنار گذاشت و در حال تمیز کردن صورت یونگی با آستین لباسش تند تند گفت:
YOU ARE READING
The END
Fanfictionفصل آخر از سری مجموعه im not ok و paper cuts دوستان تازه وارد توجه کنید به دلایلی واتپد پارت ها رو به هم ریخته آپ کرده از روی لیست میتونید به ترتیب شماره پارت ها مطالعه کنید این بوک شامل پارت یک تا صد و پنجاه هست