part 62

741 194 365
                                    

متین در اتاق هتل رو با کارت باز کرد و در حال داخل کشیدن چمدونش گفت:
- هنوز یاد گریه های مامان میفتم دلم میگیره
مبین هم چمدونش رو داخل کشید و گفت:
- طفلی توی این دو هفته بهمون عادت کرده بود رفتنمون براش از همیشه سخت تر بود

- هوووم خیلی وقت بود انقدر طولانی پیشش نبودیم کاش میشد همراهمون بیاد ترکیه
مبین خودش رو روی تخت پرت کرد و گفت:
- نمیشد سروه مدرسه داشت همینجوریش واسه سفر کیش کلی از درسش عقب افتاده بود

متین هم خودش رو کنار مبین روی تخت ولو کرد و با خنده گفت:
- ولی سفر کیش چقدر خوش گذشت
مبین به یاد کارای متین تو سفر کیش خندید سمتش چرخید و در حالی که نگاهش میکرد گفت:

- بله به تو بایدم خوش میگذشت چپ و راست دایی و عمو رو کفری میکردی با کارات من باید عذرخواهی میکردم
متین با اینکه خوب میدونست چیکار کرده اما کاملا انکار کرد:
- من؟ مگه من چیکار کردم؟

- متین چیکار کردی؟ تو رفتی به داماد پونصد هزار دلار کادو دادی فقط واسه اینکه روی شوهر خاله ات رو کم کنی
متین به زحمت خندشو خورد و خیلی حق به جانب جواب داد:

- خب چیه؟ بده خواستم یکسال کار نکنه جفت دختر خاله عزیزم بمونه زندگی شون شیرین بشه؟

- خب این هیچی میدونی کمپانیت بفهمه تو ایران فن ساین راه انداختی بازخواستت میکنه؟

- عیب نداره پی دی گردالو روزی ده بار منو بازخواست میکنه اینم روش بعدشم بابا اون که فن ساین نبود چرا بزرگش میکنی خودت شاهد بودی رفتیم پاساژ یهو شانسی ده بیست تا فن دیدنمون هی امضا خواستن نمیشد که بگم نمیدم

- نمیشد بگی‌نمیدم ولی دیگه اینکه دعوتشون کردی کافه واسشون خود شیرینی کردی فقط واسه اینکه دایی معروفیتت رو ببینه زیادی بود

متین خندید و سعی کرد با کیوت بازی بحث رو ببنده:
- قبول دارم زیادی بود ولی فکر نکن نفهمیدم زیرزیرکی کل جوونای فامیل رو کیپاپر میکردی که حرص خانواده هاشون رو در بیاری کار من زیادی بود کار تو نبود؟

مبین سریع انکار کرد:
- من؟ من فقط داشتم ترویج کیپاپ میکردم کجاش ایراد داشت؟
متین خندید و بالشت رو زیر سر خودش کشید تا مجبور به تکون خوردن نباشه و بعد خوابالود گفت:

- فقط منم که تو این هواپیمای کوفتی انقدر خسته شدم یا تو هم خوابت میاد؟
مبین خودش رو بیشتر سمت متین کشید و گفت:
- منم خیلی خوابم میاد

متین بی حواس فقط به شکم خوابید و در حال بغل کردن بالشت زیر سرش گفت:
- پس بیا امروز رو فقط بخوابیم فردا میریم میگردیم
مبین با پا اهسته به ساق پای متین کوبید و کیوت نق زد:
- یاااا جدی خوابیدی؟ پس من چی؟

متین فقط بی حرف باز سمت مبین چرخید و دستاشو از هم باز کرد مبین خندید و به جای جا کردن خودش توی بغل متین از جا بلند شد و سراغ چمدون متین رفت

The ENDحيث تعيش القصص. اكتشف الآن