part 81

734 168 248
                                    

با شنیدن صدای زنگ اونم به صورت متوالی و پشت سر هم کلافه سر از بالشت برداشت و نق زد:
- تو این خونه عملا هیچ چی نیست هیچی بعد تو رفتی زنگ در رو فعال کردی؟

سوهو دستش رو روی گوشش گذاشت که صدا رو نشنوه و کلافه گفت:
- اون با خاموش و روشن شدن برق خاموش و روشن میشه بسه دیگه هرچی باز نکردیم تا خودش بره پنج دقیقه ست نرفته فقط برو اون در کوفتی رو باز کن

مبین در حالی که پتو رو از روی خودش کنار میزد گفت:
- باید روزی که تصمیم گرفتی با این دو تا سگ و گربه همسایه مون کنی فکر اینجاش رو میکردی

گفت و به طرف طبقه پایین رفت تا در رو باز کنه با رسیدن به در اون رو باز کرد و حتی قبل از اینکه بتونه اعتراضی به این کار فرد پشت در بکنه صدای معترض یونگی رو شنید:
- یه روز به عمرم مونده باشه برادرت رو میکشم

اعتراض قبلی یادش رفت و اینبار معترض داد زد:
- یاااا هیونگ
یونگی کلافه لبه پله شیشه ای نشست و در حالی که سرش رو توی دستاش میگرفت گفت:

- خیلی خب باشه حق با توعه اون نباید چیزیش بشه ولی میتونم از دست اون خودم رو بکشم

سوهو در حالی که حالا لباساش تنش بود از اتاق بیرون اومد و با کنجکاوی پرسید:
- چیکار کرده مگه که انقدر شاکی ای؟

در واقع این سوال مصداق بارز این بود که چیکار کرده که پنج دقیقه ست دستت رو از رو زنگ در خونه ما برنداشتی اما یونگی این روی جمله رو ندید و فقط کلافه جواب داد:

- ولم کرد رفت حتی یه ذره هم از دیدن خونه ای که این همه واسه پیدا کردنش تلاش کردم خوشحال نشد گفت من میخوام کنار کوکی زندگی کنم خب این یعنی چی من دوست پسرتم یا کوکی این چه وضعیه آخه؟

سوهو متعجب پرسید:
- همه جای خونه رو دید؟ اتاق نجوم رو نشونش دادی؟

- اتاق نجوم؟ هیونگ اون حتی کامل وارد خونه نشد همون وسط سالن اصلی ایستاد گفت من ازت خونه نخواستم. خودش خواست مگه نه؟ هیونگ انقدر محکم گفت من نخواستم که الان خودمم به خودم شک کردم. مگه اون نبود که داشت کادو تولد گرون فناشو تو چشم من میکرد میگفت هیچی واسش نخریدم؟ خودش ازم یه کادوی گرون خواست

با صدای خشک و قاطع مبین سر هر دو پسر سمت اون برگشت:
- اون ازت نخواست اون هیچ وقت از هیچ کس هیچ کادوی گرون و نامتعارفی رو قبول نمیکنه

یونگی گیج شده بود اگه قبول نمیکنم پس چرا ازش خواسته بود؟
- یعنی چی؟
مبین دقیقا روبروی یونگی لبه پله پایین نشست و جواب داد:

- هیونگ زمان کار آموزیتون یادته؟ وقتی به خاطر کار زیاد مریض شده بود؟ خودم رو کشتم قبول کنه شهریه اش رو بدم اما قبول نکرد مجبور شدم با هزار کلک شهریه رو پرداخت کنم که بیشتر از اون به کمرش آسیب نزنه

The ENDWhere stories live. Discover now