هنوز تماس نامجون رو قطع نکرده شماره مبین روی صفحه تلفن افتاد در حال خارج شدن از بزرگراه دکمه سبز تلفن رو که روی نگه دارنده روی داشبورد بود کشید و جواب داد و حتی فرصت نکرد الو بگو صدای نگران مبین توی فضای خالی ماشین پیچید:
- خواهش میکنم بگو پیداش کردی
لبش رو گاز گرفت و با اخم نه رو ناامیدانه گفت و احساس کرد مبین چیزی تا گریه کردن کم نداره:- حتی بیمارستانم نبود اینجا آخرین امیدم بود جایی دیگه مونده که نگشته باشیم؟
کلافه بازم نه رو گفت و مبین اینبار داد زد:- من دستم به اون گوریل انگوری که اسم خودش رو گذاشته رییس برسه از وسط نصفش میکنم کی دیگه تو این دوره گوشی یه پسر بیست و چهار ساله رو واسه تنبیه ازش میگیره؟
یونگی حرفی نزد احساس میکرد انقدر عصبانی هست که اگر دهن باز کنه بجز فحش و دری وری هیچی ازش بیرون نمیاد مبین باز با کلافگی گفت:
- هیونگ تورو خدا داداشم رو پیدا کن. لعنتی تو چشماشو وقتی گفت من کشتمش ندیدی دقیقا نگاهش مثل نگاه اون روزاش شده بود منو میترسوند
یونگی با نوک انگشت ضربه ارومی به فرمون زد و زیر لبی گفت:- پیداش میکنم
اینبار با هر چهار انگشت به فرمون کوبید و زمزمه کرد:
- هرجا باشه پیداش میکنمو بالاخره طاقت نیاورد سه تا ضربه محکم پشت سر هم به فرمون کوبید و اینبار فریاد زد:
- باید پیداش کنم باید بایدمبین لبش رو گاز گرفت میدونست نقطه ضعف یونگی متینه نباید وقتی پشت فرمون بود و حال خوبی نداشت همه استرسش رو سر اون میریخت و حالش رو بدتر میکرد سعی کرد آرومش کنه:
- خیلی خب اروم باش پیداش میکنیم نگران هیچی نباش هنوز دارم حسش میکنم و بجز عذاب وجدان و ناراحتی عمیق هیچ حس دیگه ای نداره پس حداقل خیالمون راحته اتفاق بدی براش نیفتاده
اتفاق بد دیگه چه اتفاقی بدتر از این میتونست وجود داشته باشه. بخاطر مرگ یه بازیگر غریبه دوست پسرش خودش رو قاتل و مقصر میدونست و به سرش زده بود و تا بیمارستان رفته بود
کلی شایعه مسخره برای خودش ساخته بود و حالا کمپانی داشت دنبالش میگشت اما حتی زیر سنگ هم نمیتونستن پیداش کنن و این پیدا نکردن داشت همشون رو دیوونه میکرد
- کجا داری میری؟ بگو میام پیشت
- همه جا رو گشتیم نبود فکر کردم ممکنه به جای استدیوی من و تو رفته باشه استدیوی خودش
- مگه استدیو داره؟- همون ساختمون مزون که تازگی قرارداد بسته
به صدای مبین انگار امید تزریق شده بود:
- آدرسش رو میدونی؟
- نمیدونم اما فکر کنم یه کپی از قراردادش تو خونه باشه- تو خونه منظورت خوابگاهه؟
- نه برده بودمش خونه می خواستم مجبورش کنم به بهانه حرف زدن درباره مزونش بیاد و دیزاین جدید خونه رو ببینه
YOU ARE READING
The END
Fanfictionفصل آخر از سری مجموعه im not ok و paper cuts دوستان تازه وارد توجه کنید به دلایلی واتپد پارت ها رو به هم ریخته آپ کرده از روی لیست میتونید به ترتیب شماره پارت ها مطالعه کنید این بوک شامل پارت یک تا صد و پنجاه هست