part 129

645 170 399
                                    

قبل از اینکه حتی هیچ کدوم بفهمن که چی شده متین با ارنجش ضربه ای به سینه گویون وارد کرد و گویون رو به عقب هل داد و میساکی داد زد:
- نه متین نه اون خطرناکه

متین اما بی توجه به میساکی بلند شد تا گویون رو به ضربه دیگه ای مهمون کنه اما به محض بلند شدن و دیدن چهره کسی که قصد آسیب رسوندن بهشون رو داشت انگار توی رگ هاش سرب تزریق کرده باشن پاهاش سنگین شد و با وحشت روی زمین افتاد

خودش رو عقب کشید و بین دو تا صندلی عقب ون پناه گرفت گویون با دیدن واکنش مردی که چند ثانیه قبل قهرمان بازی دراورده بود به خنده افتاد از جا بلند شد و گفت:

- میبینم که هنوزم خوب منو یادته خوبه. گفتم که دوست دارم وقتی ازم میترسی
با شنیدن صداش تمام افکار و خاطراتی که تمام این سالها متین سعی کرده بود فراموش شون کنه دوباره به مغزش هجوم آورد با ترس دستش رو روی گوشاش گذاشت و سرش رو بین زانوهاش پنهان کرد و با التماس گفت:

- نه تورو خدا کاری بهم نداشته باش
نه فقط گویون حتی میساکی هم با تعجب به این صحنه نگاه کرد باورش نمیشد پسری که فقط با دیدن گویون به این حال و روز افتاده بود همون متینی باشه که همیشه همه ازش حساب میبردن و حتی گاهی از انتقام هاش میترسیدن

این پسر وحشت زده که اینطور بین صندلی اول و دوم ون پناه گرفته بود و به خودش میلرزید و التماس میکرد هیچ شباهتی به متینی که همین سی ثانیه قبل گویون رو زده بود نداشت
گویون پوزخند زد و سمت میساکی برگشت و گفت:

- میبینی این طرز صحیح ترسیدن از منه فکر کنم به اون خوب یاد دادم اما به تو نه واسه همین جرات کردی بهم خیانت کنی و منو لو بدی
میساکی مات و مبهوت جواب داد:
- تو از حد گذرونده بودی کاری که کرده بودی...

نگاهی به متین لرزون انداخت و جمله اش رو تصحیح کرد:
- کاری که کردی کاملا یه جنایت واقعیه ببین با این پسر چیکار کردی که اینطور با دیدنت تغییر کرد انتظار داشتی همچین جنایتی رو ببخشم؟

گویون اخم کرد و جواب داد:
- نیومدم نصیحت بشنوم اومدم با خودم ببرمت یالا راه بیفت قبل از اینکه کسی ما رو ببینه به ادرسی که میگم برو

میساکی سعی کرد تو روی گویون در بیاد:
- واقعا فکر کردی میرم؟ جدی فکر کردی هنوز انقدر احمقم که همراه تو جایی بیام؟

گویون خیلی یهویی به سمت متین حمله کرد موهاش رو گرفت و کشید و حرکتش باعث شد متین با وحشت داد بزنه:
- بهم دست نزن خواهش میکنم بم دست نزن
ترس متین باعث شد میساکی هم با ترس به التماس بیفته:

- اذیتش نکن ازش فاصله بگیر همینجوریش داره پس میفته
گویون اما بی توجه به التماسای متین و میساکی سر میساکی داد زد:
- میری یا بیشتر از این اذیتش کنم؟

The ENDWhere stories live. Discover now