قبل از اینکه حتی هیچ کدوم بفهمن که چی شده متین با ارنجش ضربه ای به سینه گویون وارد کرد و گویون رو به عقب هل داد و میساکی داد زد:
- نه متین نه اون خطرناکهمتین اما بی توجه به میساکی بلند شد تا گویون رو به ضربه دیگه ای مهمون کنه اما به محض بلند شدن و دیدن چهره کسی که قصد آسیب رسوندن بهشون رو داشت انگار توی رگ هاش سرب تزریق کرده باشن پاهاش سنگین شد و با وحشت روی زمین افتاد
خودش رو عقب کشید و بین دو تا صندلی عقب ون پناه گرفت گویون با دیدن واکنش مردی که چند ثانیه قبل قهرمان بازی دراورده بود به خنده افتاد از جا بلند شد و گفت:
- میبینم که هنوزم خوب منو یادته خوبه. گفتم که دوست دارم وقتی ازم میترسی
با شنیدن صداش تمام افکار و خاطراتی که تمام این سالها متین سعی کرده بود فراموش شون کنه دوباره به مغزش هجوم آورد با ترس دستش رو روی گوشاش گذاشت و سرش رو بین زانوهاش پنهان کرد و با التماس گفت:- نه تورو خدا کاری بهم نداشته باش
نه فقط گویون حتی میساکی هم با تعجب به این صحنه نگاه کرد باورش نمیشد پسری که فقط با دیدن گویون به این حال و روز افتاده بود همون متینی باشه که همیشه همه ازش حساب میبردن و حتی گاهی از انتقام هاش میترسیدناین پسر وحشت زده که اینطور بین صندلی اول و دوم ون پناه گرفته بود و به خودش میلرزید و التماس میکرد هیچ شباهتی به متینی که همین سی ثانیه قبل گویون رو زده بود نداشت
گویون پوزخند زد و سمت میساکی برگشت و گفت:- میبینی این طرز صحیح ترسیدن از منه فکر کنم به اون خوب یاد دادم اما به تو نه واسه همین جرات کردی بهم خیانت کنی و منو لو بدی
میساکی مات و مبهوت جواب داد:
- تو از حد گذرونده بودی کاری که کرده بودی...نگاهی به متین لرزون انداخت و جمله اش رو تصحیح کرد:
- کاری که کردی کاملا یه جنایت واقعیه ببین با این پسر چیکار کردی که اینطور با دیدنت تغییر کرد انتظار داشتی همچین جنایتی رو ببخشم؟گویون اخم کرد و جواب داد:
- نیومدم نصیحت بشنوم اومدم با خودم ببرمت یالا راه بیفت قبل از اینکه کسی ما رو ببینه به ادرسی که میگم برومیساکی سعی کرد تو روی گویون در بیاد:
- واقعا فکر کردی میرم؟ جدی فکر کردی هنوز انقدر احمقم که همراه تو جایی بیام؟گویون خیلی یهویی به سمت متین حمله کرد موهاش رو گرفت و کشید و حرکتش باعث شد متین با وحشت داد بزنه:
- بهم دست نزن خواهش میکنم بم دست نزن
ترس متین باعث شد میساکی هم با ترس به التماس بیفته:- اذیتش نکن ازش فاصله بگیر همینجوریش داره پس میفته
گویون اما بی توجه به التماسای متین و میساکی سر میساکی داد زد:
- میری یا بیشتر از این اذیتش کنم؟
![](https://img.wattpad.com/cover/275895311-288-k173545.jpg)
YOU ARE READING
The END
Fanfictionفصل آخر از سری مجموعه im not ok و paper cuts دوستان تازه وارد توجه کنید به دلایلی واتپد پارت ها رو به هم ریخته آپ کرده از روی لیست میتونید به ترتیب شماره پارت ها مطالعه کنید این بوک شامل پارت یک تا صد و پنجاه هست