یونگی خودش رو جلو کشید و سرش رو توی گوشی مبین کشید و متین صرفا برای سرگرمی تذکر داد:
- فاصله اسلامی رو حفظ کنید تا عکس سوم رو آپلود نکردممبین با حرص منو هتل رو از روی میز کناری برداشت و سمت متین پرت کرد و متین بدون اینکه حتی نگران این باشه که بهش میخوره یا نه خندید به هر حال مبین هیچ وقت واقعا نمیزدش
مبین با حرص شروع به خوندن کامنتای عکس دوم کرد خیلی از فنا بدون توجه به موگی شروع یونبین رو تبریک گفته بودن و شدیدا در حال شیپ بودن
خیلیا واسه سال بعد میخواستن یونبین رو به لیست تاپ تری بهترین کاپل برسونن و تعدادی هم بودن که داشتن درباره حسادت کیوت متین به کاپل جدید حرف میزدن
متین گوشیش رو کنارش انداخت و ناله مانند نق زد:
-اینو سوهو هیونگ ببینه چیکار کنم ؟متین با اینکه میدونست خبری نیست فقط برای اذیت کردن مبین گفت:
- نچ نچ نچ خیلی زشته دوست پسرت هنوز یه ماه از سربازیش نگذشته بهش خیانت کنیمبین خیز برداشت متین رو نشگون بگیره و یونگی به موقع دستش رو دور تنش حلقه کرد تا جلوش رو بگیره و این وسط متین باز کرمش گرفت:
- فاصله اسلامی یادتون رفتیونگی فقط یه نگاه چپ به متین انداخت و بعد مبین رو ول کرد و گفت:
- به جا منم بزنش من دلم نمیاداما درست قبل از اینکه لگد مبین کامل روی رون متین بشینه گوشی مبین زنگ خورد مبین لگدش رو زد و بعد بی توجه به کولی بازیای متین سمت گوشیش رفت و با دیدن شماره کای هیونگش خیلی ددی طور دستش رو روی بینیش گذاشت تا متین رو ساکت کنه و جالب اینکه متین در جا ساکت شد
- جونگینی
جونگین حتی بدون گفتن سلام یا دلم برات تنگ شده با نگرانی گفت:
- موبینا فکر کنم باید برگردی
- یعنی چی باید برگردم؟ چی شده چرا انقدر نگرانی؟- همه چیز بهم ریخته امروز جونگده تو فن کلاب خبر ازدواجش و پدر شدنش رو همزمان داد و الان همه دارن میگن باید از گروه بره مبین مثل اسپند روی اتیش از روی تخت پرید:
- یعنی چی که باید بره مگه دست اوناست؟متین دست از شوخی برداشته بود و با نگرانی به برادرش که عصبانیتش رو حس میکرد نگاه کرد.
- برای همین میگم باید برگردی مینسوک هیونگ و بکهیون رفتن کمپانی و گفتن باید خیلی سریع بیانه بده که اکسو نمیخواد جونگده بره و میخواییم ده نفره ادامه بدیماما سوهو هیونگ نیست و کمپانی به ما گوش نمیده
مبین کلافه نفسش رو فوت کرد و گفت:
- خیلی خب باشه نگران نباش جونگینا من همین امروز برمیگردمبعد از اطمینان دادن به جونگین تماس رو قطع کرد و مشغول پیدا کردن نزدیک ترین پرواز به کره شد و همون وقت جواب سوال متین رو داد:
- چی شده؟
YOU ARE READING
The END
Fanfictionفصل آخر از سری مجموعه im not ok و paper cuts دوستان تازه وارد توجه کنید به دلایلی واتپد پارت ها رو به هم ریخته آپ کرده از روی لیست میتونید به ترتیب شماره پارت ها مطالعه کنید این بوک شامل پارت یک تا صد و پنجاه هست