part 20

932 202 489
                                    

هوسوک شدیدا جلوی خودش رو گرفت که نگه "این در مقابل چیزی که تو کشیدی حتی اذیت حساب نمیشه" و فقط جواب داد:
- نه فقط دارم یکم تفریح میکنم
متین زیر بار این حرف نرفت:

- تفریح با آزار دادن منیجرت؟ تو هیچ وقت با منیجرات اینجوری رفتار نکردی لعنتی تو حتی با هیترات هم اینجوری رفتار نمیکنی  اصلا وایسا ببینم اون حتی منیجر تو نیست پس واسه چی اینجا میمونه تا تو بتونی بهش زور بگی؟

موقع جواب دادن به این سوال هوسوک سعی کرد تو چشمای متین نگاه نکنه:
- خب هفته پیش رفتم پیش بنگ پی دی و گفتم یونگی تو دوره نقاهتشه و منیجر نیاز نداره ازش خواستم منیجر یونگی رو بده به من
- اون وقت چرا؟

هوسوک از دست سوال جوابای متین خسته شده بود الان ارزو داشت متین هنوزم همون پسر خنگ قدیم می بود که هیچ وقت همچین چیزایی براش مهم نبود و توش سرک نمیکشید یجورایی جواب پس دادن به متینی که میدونست انقدر تیزه که مو رو از ماست بیرون میکشه براش معذب کننده بود پس کلافه گفت:

- تو دیگه به چراش چیکار داری لابد منیجر لازم داشتم اصلا مگه خود تو نبودی که میگفتی خوشم نمیاد این پسره با این قیافه اش دور یونگی باشه حالا یکی پیدا شده از یونگی دورش کنه تو شاکی هستی؟

یه جرقه تو ذهن متین روشن شد پس موضوع این بود؟ سرش رو جلو برد و با حفظ همون صدای آهسته متحیر پرسید:
- نگو که از قیافه اش خوشت اومده. هوسوکا روش کراش زدی؟

هوسوک ضربه آهسته ای به پشت گردن متین زد و با چشم غره گفت:
- احمقی؟ چرا باید با کسی که روش کراش زدم اینجوری رفتار کنم؟
متین با خنده سرش رو پس کشید و گفت:

- خب چراش که واضحه عزیزم یه شعر فارسی هست که میگه اگه با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی ترجمه تحت لفظیش میشه داری واسه جلب توجهش باش بدرفتاری میکنی

هوسوک با اخم لبش رو جوید و بعد خیلی یهویی و بدون اطلاع دستش رو دور گردن متین حلقه کرد و سرش رو جوری جلو برد که به نظر بیاد میخواد ببوستش اما لحظه آخر راه لب هاش رو به سمت گوش متین کج کرد و کنار گوشش خیلی آهسته پچ زد:

- بخوام توجه کسی رو جلب کنم راه های رمانتیک تری مثل این بلدم اوه پسر تو خیلی خوش شانسی که شاهد یکی از اون راه هایی

متین هم با اینکه از حرکت یهویی هوسوک شوکه شده بود اما سعی کرد کم نیاره سرش رو سمت مخالف هوسوک کنار گوشش گرفت و گفت:

- اینکه الان زانوم وسط پات ننشسته تا از تداوم نسل بندازتت دلیلش اینه که تو هوپی هیونگمی و با لمس کردنت مشکلی ندارم اوه پسر تو خیلی خوش شانسی که هنوز نزدمت

صدای باز شدن در باعث شد هر دو شون از هم فاصله بگیرن و نگاهشون سمت میساکی برگشت که تو آستانه در ایستاده بود و با تعجب به این دو نفر نگاه میکرد هوسوک با دیدن میساکی باز اخم هاش رو توی هم کشید و تشر زد:

The ENDWhere stories live. Discover now