part 98

632 186 380
                                    

قبل از رفتن فقط برای اطمینان پرده چادر رو کنار زد و با دیدن متینش که بالشت قلب سفید رو محکم بغل کرده بود و توی خودش جمع شده بود بالاخره بعد از بیست و چهار ساعت نگرانی یه نفس راحت کشید

وارد چادر شد و درست روبروی متین روی تشک نرم کف چادر دراز کشید و موهای فرفری متین رو از صورتش کنار زد متین با حس لمس شدن از سمت کسی چشماش رو نیمه باز کرد و با دیدن یونگی دوباره چشم بست و خوابالود زمزمه کرد؟
- اومدی؟

آروم جوابش رو داد که خوابش نپره هرچند از بوی الکل دهانش میتونست متوجه بشه نصف این خوابالودگی نتیجه مستیشه:
- اومدم

حرکت بعدی متین در جا خشکش کرد. متین بالشتک رو کناری هول داد و خودش رو تا آغوش یونگی جلو کشید و دقیقا مثل بچه های کوچیک توی آغوشش پنهان شد سرش رو به سینه اش فشار داد و با یه اخم محسوس نق زد:

- خوب شد اومدی خیلی اینجا رو گشتم اما گلم نبود بهم لبخند بزنه تا بدجنسی اون مار یادم بره

شروع به نوازش کردن موهای متین فرو رفته توی آغوشش کرد و مثل لالایی براش زمزمه کرد:
- منم خیلی دنبالت گشتم شازده کوچولو دیگه سعی نکن از گلت دور شی

خندید بی حس و یجورایی هیستریک:
- من دیگه شازده کوچولو نیستم شاهزاده ها که آدم نمیکشن
با اخمای درهم جواب پسر کوچولوی توی بغلش رو داد:
- تو هیچ کس رو نکشتی

و توی دلش اضافه کرد "البته بجز من که یه روز از نگرانی برای تو میمیرم" مبین اما بغض کرد چشماش بارونی شد و صداش وقت گفتن لرزید:

- من کشتمش بهش گفتم از اون پشت بوم خودتو بنداز پایین اینجوری سریع تر میمیری اونم به حرفم گوش کرده
دیگه طاقت نیاورد متین بخواد بیشتر از این خودش رو واسه مرگ کسی که حتی نمیشناختش سرزنش کنه متین رو از آغوشش فاصله داد و خیلی جدی گفت:

- خوب گوش کن ببین چی میگم تو اونو نکشتی باشه؟ اخبار اعلام کرد اون خودکشی نکرده تو فیلم دوربینای مدار بسته بیمارستان یه زن پشت سرش به پشت بوم رفته پلیس داره دنبالش میگرده دنبال کسی که اونو کشته. میفهمی؟ اون خودکشی نکرده خودش خودش رو از اون بالا پرت نکرده اون به قتل رسیده میفهمی؟

متین یا خیلی خوابالود بود یا خیلی مست که به جای فهمیدن یا حتی شنیدن این خبر فقط با بغض جواب داد:
- آره خب من کشتمش

یونگی نتونست به اون لحن مظلومانه متین لبخند نزنه آخه چطور ممکن بود یه قاتل انقدر لوس و مظلوم باشه؟ لبخند زد و متین رو باز توی آغوشش پنهان کرد و در حال نوازشش جواب داد:

- خیلی خب باشه میتونی تا فردا صبح که هوشیار میشی و دوباره بهت خبر رو میگم فکر کنی که قاتلی به هرحال که کیوت ترین قاتلی هستی که دیدم

The ENDWhere stories live. Discover now