تقه ای به در زد و بدون اینکه منتظر اجازه باشه وارد حمام شد میساکی با دیدن ورود هوسوک یهو از جا پرید و هوسوک با اخم گفت:
- مگه نگفتم تنها نرو حمام با یا دست شکسته چطور میتونی سرت رو بشوری اخه
میساکی نگاهی به تن برهنه اش انداخت و با نگاه اون هوسوک هم متوجهش شد خیلی سریع دوباره نشست و مظلومانه گفت:- نمیخواستم دوباره به تو زحمت بدم سری قبل به خاطر من دیر رسیدی به تمرینت
کاملا پیدا بود سعی داره تنش رو زیر اب پنهان کنه که کمتر معذب باشه امام محض رضای خدا اون آب شفاف چطور میتونست بدنش رو بپوشونه فقط براق ترش کرده بود و هات تر به نظر میرسید.
بار اولش نبود که میومد و موهاش رو براش میشست اما همیشه وقتی هنوز لباس تنش بود فقط موهاش رو میشست و بیرون میرفت و میساکی خودش به بقیه اش میرسید
در واقع میشد گفت این اولین بار بود بدنش رو برهنه میدید این پسر همیشه خدا یه هودی گشاد تنش بود
دست گچ گرفته اش رو که بالا گرفته بود دقیق چک کرد و گفت:- خوبه مثل بار اول خیسش نکردی لازم نیست بریم بیمارستان عوضش کنیم
نگاهی به بدنش از زیر آب زلالی که حتی یه قطره شامپو یا کف هم نداشت که پنهانش کنه به میساکی انداخت و برای اینکه کمی سر به سرش بذاره در حال خیس کردن موهاش ادامه داد:- و در ضمن حیف اندام به این خوبی نیست داری زیر این همه اب قایمش میکنی به قول متین خدا این نعمتا رو داده که همه استفاده کنن
نسبت به جمله هوسوک خیلی کیوت واکنش نشون داد دستاشو ضربداری روی سینه اش گذاشت و در حالی که سرش رو لبه وان تکیه داده بود تا هوسوک موهاش رو آب بکشه سرش رو بالا گرفت و چشم تو چشم با هوسوک نق زد:
- یا هیونگ حداقل وقتی دید میزنی به روم نیار که خجالت بکشم
هوسوک خندید و با دستای کثفیش به نوک بینیش زد و گفت:
- واسه چی خجالت بکشی آخه جفتمون مردیماخمای میساکی پرید و مسخ شده به خنده هوسوک نگاه کرد و بدون اینکه حواسش باشه زمزمه کرد:
- دقیقا جفتمون... مردیمروی مرد بودنشون تاکید خبری کرد و معلوم نبود دقیقا کجای اون جمله دارویی چیزی تزریق کرده بود که لبخند هوسوک هم پرید و نگاهش سمت سیب گلوی میساکی که لرزید رفت و حتی خودشم نفهمید که به اندازه پنج سانت به صورت میساکی نزدیک تر شده
مکث کرد و اینبار سمت چشمای میساکی برگشت و طاقت نیاورد به مردمکای لرزونش خیره بمونه نگاهش رو سمت لبهاش کشید خنده دار بود اما اینکه میساکی لبهاش رو با زبون خیس کرد براش تحریک آمیز بود
فاصله اش حتی از قبل هم کمتر شد و درست وقتی که فقط کافی بود یک صدم سانتی متر دیگه نزدیک بشه تا لبهاشون چفت همدیگه بشن میساکی صورتش رو به سمت چپ کشید و با صدایی که معلوم نبود از استرس میلرزه یا شهوت گفت:
YOU ARE READING
The END
Fanfictionفصل آخر از سری مجموعه im not ok و paper cuts دوستان تازه وارد توجه کنید به دلایلی واتپد پارت ها رو به هم ریخته آپ کرده از روی لیست میتونید به ترتیب شماره پارت ها مطالعه کنید این بوک شامل پارت یک تا صد و پنجاه هست