با استرس لباش رو به دندون گرفته بود و به کف آسانسور نگاه میکرد سوهو نگاهی به استرس بی سابقه مبین انداخت و از اینکه مجبورش کرده بود همراهش بیاد پشیمون شد برای دلداری هم که شده گفت:
- نگران نباش هیچی نمیشه. به هیونگم که گفتم تو هم همراهم میای گفت دوست دخترش رو دعوت میکنه که پدر و مادر رعایت حضورش رو کنن و نتونن جلوش حرفی بزنن
فقط یه لبخند بی حوصله زد و دروغ معروفش رو گفت:
- من خوبم نگران نباش
- دقیقا هر وقت این حرف رو میزنی من نگرانت میشمبا باز شدن در آسانسور مبین از جواب دادن نجات پیدا کرد هر دو از اسانسور پیاده شدن و سمت واحد خانواده کیم رفتن هر چند که قدمای جفتشون سنگین بود.
سوهو دستش رو روی زنگ گذاشت اما بدون فشردنش فقط مردد باقی موند چند ثانیه بعد دست مبین روی دست سوهو نشست و زنگ رو فشار داد و سوهو دستش رو ول نکرد مبین دستش رو کشید و اروم توضیح داد:
- گفتی دوست دختر برادرت هم هست نباید بذاریم افراد بیشتری بفهمن و بیشتر توی خطر بندازنمون
زیاد منتظر نموندن مادرش در رو باز کرد و فقط با دیدن سوهو چشماش پر از اشک شد و محکم بغلش کرد بعد از یه آغوش تقریبا طولانی صراحتا اعلام کرد:- دل مامان خیلی برات تنگ شده بود میونی
صدای جونهیون هیونگ از پشت سر با گرمی گفت:
- مامان اینجوری مهمان نوازی میکنی بذار بیان توخانم کیم بالاخره از سوهو جدا شد و مبین فرصت سلام کردن کرد تا نود درجه خم شد و مودبانه سلام کرد و شیشه مشروب گرونی که میدونست دوست دارن و سال های اول دبیو هر سال نو براشون میخرید رو سمتش گرفت خانم کیم نگاهی به شیشه کرد و بدون گرفتنش فقط گفت:
- بیایین تو ،سوهو باید بیشتر به مادرت سر بزنی
ابروهای مبین بالا رفت خب الان باید با این شیشه چیکار میکرد؟ سوهو نگاه پر اخمی به مادرش انداخت اما قبل از اینکه بخواد اعتراضی کنه جونهیون شیشه رو از دست مبین گرفت و گفت:- چه خوب کردی که این رو آوردی امشب میتونیم بعد از شام با هم بنوشیم
بعد از شام بنوشن اونم با مبین اصلا فکر خوبی نبود مبین همینجوری هوشیارش هم از کنار این خانواده بودن میترسید وای به مبینی که مست میکردمثلا بابای سوهو اصلا دوست نداشت خرطوم بازی این دو تا رو به صورت لایو ببینه اما خب با این وجود افکارش رو برای خودش نگه داشت و بی حرف همراه جونهیون داخل رفتن
پدر سوهو و دوست دختر جونهیون توی سالن نشسته بودن مبین و سوهو موقع ورود هر دو خیلی مودبانه و رسمی سلام کردن و تنها جوابی که از پدر سوهو اومد "سلام پسرم" بود مسلما مبین رو پسرش حساب نکرده بود چون اون ضمیر ته پسرم کاملا مفرد به نظر میرسید اما در عوض پروفسور، دوست دختر جونهیون خیلی هم گرم جواب داد:

YOU ARE READING
The END
Fanfictionفصل آخر از سری مجموعه im not ok و paper cuts دوستان تازه وارد توجه کنید به دلایلی واتپد پارت ها رو به هم ریخته آپ کرده از روی لیست میتونید به ترتیب شماره پارت ها مطالعه کنید این بوک شامل پارت یک تا صد و پنجاه هست